جمع آوری و راهنمائی و تبلیغات کتاب گلستان سعدی و مجموعۀای از بهترین شرح و تفسیر کتاب ها، ویدیوها، کلاس ها، وب سایت ها، خدمات و محصولات آموزشئ و غیره در باره گلستان سعدی
( با امکانات ارائه رایگان یا فروش برای دوستداران و دانش آموزان )
1+ گلستان سعدی از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
2+ گلستان سعدی -با صدای استاد غلامعلی امیر نوری-دیباچه در شعر و نوا با 10 قسمت ( در شعر و نوا بهمراه آثار دیگر سعدی و بیش از 100 آثار معروف سخنسرایان پارسیگو ) همه بطور رایگان
3+ گلستان سعدی ( در گنجور بهمراه کتاب کلیات سعدی و بیش از 100 آثار معروف سخنسرایان پارسیگو ) همه بطور رایگان https://ganjoor.net/saadi/golestan/dibache
4+ بوستان سعدی رو خوانی و یا شرح و تفسیر بوستان سعدی
5+ غزلیات سعدی ++ رو خوانی و یا شرح و تفسیر غزلیات سعدی
6+ کلیات سعدی ++ رو خوانی و یا شرح و تفسیر کلیات سعدی
7+ سرگذشت سعدی ++ رو خوانی و یا شرح و تفسیر سرگذشت سعدی
برگ درختان سبز در نظر هوشمند ++ هر ورقش دفتریست معرفت کردگار +
می کوش بهر ورق که خوانی ++ تا دانش آن تمام دانی
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز
گلستان سعدی -با صدای استاد غلامعلی امیر نوری-دیباچه در شعر و نوا با 10 قسمت
+++
+++++++++++
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت (سورهٔ ابراهیم – آیهٔ ۷) هر نفسی (نفس) که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید ++++ کز عهده شکرش به در آید
اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور (سورهٔ سبأ – آیهٔ ۱۳)
بنده همان به که ز تقصیر خویش ++++ عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش ++++ کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد
ای کریمی که از خزانه غیب ++++ گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم ++++ تو که با دشمن این نظر داری
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی (زمردین) بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع (نوروز) (گل) کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی (تاکی) به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ++++ تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار ++++ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
در خبرست از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم
شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ (بسیم) وسیم
چه غم دیوار امّت را که دارد (باشد) چون تو پشتیبان (پشتیوان) چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتی بان
بلغَ العلی بِکمالِه کشفَ الدُّجی بِجَمالِه ++++ حَسنتْ جَمیعُ خِصالِه صلّوا علیه و آله
هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردارد ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند باز (دیگربار) اعراض کند بازش به تضرّع و زاری بخواند (باز اعراض فرماید، بار دیگرش به زاری بخواند) حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده (دعوتش اجابت کردم و اومیدش برآوردم که از بسیاری دعا) همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار ++++ گنه بنده کرده است و او شرمسار
عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که ما عبدناکَ حقّ عبادتِک و واصفان حلیهٔ جمالش به تحیر منسوب که ما عَرَفناکَ حقّ مَعرِفتِک
گر کسی وصف او ز من پرسد ++++ بیدل از بی نشان چه گوید باز
عاشقان کشتگان معشوقند +++++ بر نیاید ز کشتگان آواز
یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده حالی که از این معامله (آنگه که از این حالت) باز آمد یکی از دوستان (اصحاب) (محبان) گفت (یکی از یاران به طریق انبساط گفت) ازین بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی (آوردی) گفت به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ++++ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند ++++ کانرا که خبر شد خبری باز نیامد
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ++++ وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ++++ ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم
ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب (قصب السبق) حدیثش که همچون شکر می خورند و رقعه منشآتش که چون کاغذ زر می برند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد بلکه خداوند جهان و قطب دایره زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظلّ الله تعالی فی ارضه رَبِّ اِرْضَ عَنهُ و اَرْضِه بعین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده لاجرم کافه انام از خواص و عوام (انام خاصه و عوام) به محبت او گراییدهاند که الناسُ علی دینِ ملوکِهم
زانگه که ترا بر من مسکین نظر است ++++ آثارم از آفتاب مشهور ترست
گر خود همه عیب ها بدین بنده درست ++++ هر عیب که سلطان بپسندد هنرست
گِلی خوشبوی در حمام روزی ++++ رسید از دست محبوبی (مخدومی) به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری ++++ که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم ++++ و لیکن مدّتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد ++++ وگرنه من همان خاکم که هستم
اللّهمَ مَتِّع المسلمینَ بطولِ حیاتِه و ضاعِف جمیلَ (ثواب) حسناتِه و ارْفَع درجةَ اودّائه و وُلاتِه وَ دمِّر علی اعدائه و شُناتِه (وشاته) بماتُلِیَ فی القرآن مِنْ آیاتِهِ اللّهُم آمِن بَلدَه و احفَظْ وَلَدَه
لَقد سَعِدَ الدُنیا بهِ دامَ سعدُه ++++ وَ ایَّدَه المولی بِاَلویةِ النَّصرِ
کذلکَ ینشألینةُ (دوحة) هو عِرقُها ++++ و حُسنُ نباتِ الارضِ من کرمِ البذرِ
ایزد تعالی و تقدس خطهٔ پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امان سلامت نگه داراد
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست ++++ تا بر سرش بود چو تویی سایه خدا
امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک ++++ مانند آستان درت مأمن رضا
بر تست پاس خاطر بیچارگان و شکر ++++ بر ما و بر خدای جهان آفرین جزا
یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس ++++ چندان که خاک را بود و باد را بقا
یک شب (روز) تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم
هر دم از عمر می رود نفسی ++++ چون نگه میکنم (میکنی) نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی ++++ مگر این پنج روز دریابی
خجل آنکس که رفت و کار نساخت +++ کوس رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشین بامداد رحیل ++++ باز دارد پیاده را ز سبیل
هر که آمد عمارتی نو ساخت ++++ رفت و منزل به دیگری پرداخت
وان دگر پخت همچنین هوسی ++++ وین عمارت بسر نبرد کسی
یار ناپایدار دوست مدار ++++ دوستی را نشاید این غدّار
نیک و بد چون همی بباید مرد ++++ خنک آنکس که گوی نیکی برد
برگ عیشی به گور خویش فرست ++++ کس نیارد ز پس ز پیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز ++++ اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
ای تهی دست رفته در بازار ++++ ترسمت پر نیاوری دستار
هر که مزروع خود بخورد به خوید ++++ وقت خرمنش خوشه باید چید
بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم (فراخود) چینم و دفتر از گفت های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم
زبان بریده بکنجی نشسته صمٌّ بکمٌ ++++ به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود (بودی) و در حجره جلیس برسم قدیم از در در آمد چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم رنجیده نگه کرد و گفت
کنونت که امکان گفتار هست ++++ بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید ++++ به حکم ضرورت زبان در کشی
کسی (یکی) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به (بر) عادت مألوف و طریق معروف (معهود) که آزردن دوستان جهلست وکفّارت یمین سهل و خلاف راه صوابست و نقص (عکس) (نقض) رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام
زبان در دهان ای خردمند چیست ++++ کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی ++++ که جوهر فروشست یا پیله ور
اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست ++++ به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقلست دم فروبستن ++++ به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
فی الجمله زبان از مکالمه او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاوره او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق
چو جنگ آوری با کسی برستیز ++++ که از وی گزیرت بود یا گریز
به حکم ضرورت سخن گفتم (گفتیم) و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده
پیراهن برگ بر درختان ++++ چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی ++++ بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی ++++ همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
شب را به بوستان با یکی از دوستان (شب در بوستان یکی از دوستان) اتفاق مبیت افتاد موضعی خوش و خرّم و درختان درهم گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تارکش (تاکش) آویخته (درآویخته)
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال ++++ دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پُر از لالهای (لالههای) رنگارنگ ++++ وین پر از میوههای گوناگون
باد در سایهٔ درختانش ++++ گسترانیده فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن (که رای باز آمدن بر نشستن) غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت (عزم) (آهنگ رجوع) شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید (هر که نپاید دوستی را نشاید) گفتا طریق چیست گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران (خاطران) کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان (روزگار-ایام-آسمان) عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند
به چه کار آیدت ز گل طبقی ++++ از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد ++++ وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این (این سخن) بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا فصلی در (فصلی دو) همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود (مانده بود) که کتاب گلستان تمام شد
و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان پناه سایه کردگار و پرتو لطف پروردگار ذخر زمان و کهف امان المؤیدُ من السماء المنصورُ علی الاعداء عضدُ الدولةِ القاهرةِ سراجُ الملةِ الباهرةِ جمالُ الانامِ مفخرُ الاسلام سعدُ بن الاتابکِ الاعظم شاهنشاه المعظم مولی ملوک العرب و العجم سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی ادام الله اقبالَهما و ضاعَفَ جَلالَهما وَ جعَل الی کلِّ خیر مآلهما و بکرشمه لطف خداوندی مطالعه فرماید
گر التفات خداوندیش بیاراید ++++ نگارخانه چینی و نقش ارتنگیست
امید هست که روی ملال در نکشد ++++ ازین سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچه همایونش ++++ به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگیست
دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد و دیده یأس از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمره صاحبدلان متجلی نشود مگر آنگه که (مگر آن که) متحلّی گردد به زیور قبول امیرکبیر عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت کهف الفقرا ملاذُ الغربا مربّی الفضلا محبُّ الاتقیا افتخار آل فارس یمینُ الملک ملک الخواص (باریک) فخر الدولة والدین غیاث الاسلام و المسلمین عمدةُ الملوکِ و السلاطین ابوبکر بنُ ابی نصر اطال الله عمرَه و اجل قدرَه و شرَح صدرَه و ضاعَف اجرَه که ممدوح اکابر آفاقست و مجموع مکارم اخلاق
هر که در سایه عنایت اوست ++++ گنهش طاعتست و دشمن دوست (طاعتش میکنند دشمن و دوست)
بهر یک از سایر بندگان (و) حواشی خدمتی متعین (معین) است که اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب مگر برین طایفه درویشان که شکر نعمت بزرگان واجبست و ذکر جمیل و دعای خیر و اداء (و) چنین خدمتی در غیبت اولیتر است که در حضور که آن بتصنع نزدیک است و این از تکلف دور (به اجابت مقرون باد) (و به اجابت مقرون)
پشت دوتای فلک راست شد از خرّمی ++++ تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین ++++ خاص کند بنده ای مصلحت عام را
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست ++++ کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
وصف ترا گر کنند ور نکنند اهل فضل ++++ حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود بنابر آنست که طایفه ای از حکماء هندوستان (هند) در فضایل بزرجمهر (بر آن است که وقتی جمعی در فضیلت بزرجمهر) سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است یعنی درنگ بسیار می کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند بزرجمهر بشنید و گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم
سخندان پرورده پیر کهن ++++ بیندیشد آنگه بگوید سخن
مزن تا توانی (بی تأمل) بگفتار دم ++++ نکو گوی (و) گر دیر گویی چه غم
بیندیش و آنگه بر آور نفس ++++ و زان پیش بس کن که گویند بس
به نطق آدمی بهتر است از دواب ++++ دواب از تو به گر نگویی صواب
فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عزّ نصرُه که مجمع اهل دلست و مرکز علمای متبحر اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم و بضاعت مزجاة به حضرت عزیز آورده و شبه در (بازار) جوهریان جوی نیارد (نیرزد) و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و مناره بلند بر دامن کوه الوند پست نماید
هر که گردن به دعوی افرازد ++++ خویشتن را بگردن اندازد (دشمن از هر طرف بدو تازد)
سعدی افتادهایست آزاده ++++ کس نیاید به جنگ افتاده
اول اندیشه وآنگهی گفتار ++++ پای بست آمده است و پس دیوار
نخلبندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن (ولی) نه در کنعان (نخلبندم ولی نه در بستان – شاهدم من ولی نه در کنعان)
لقمان را گفتند حکمت از که آموختی گفت از نابینایان (نابینا آن) که تا جای نبینند (سره نکنند) پای ننهند
قدّم الخروجَ قبلَ الولوجُ ++++ مردیت بیازمای وانگه زن کن
گرچه شاطر بود خروس به جنگ ++++ چه زند پیش باز رویین چنگ
گربه شیر است در گرفتن موش ++++ لیک موش است در مصاف پلنگ
اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرائم کهتران نکوشند کلمه ای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی رحمهم الله درین کتاب درج کردیم و برخی از عمر (برخی عمر) گرانمایه برو خرج موجب تصنیف کتاب این بود و بالله التوفیق
بماند سالها این نظم و ترتیب ++++ ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند ++++ که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت (از روی رحمت) (روزی بخواند) کند در کار درویشان دعایی
امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن مصلحت دید تا بر (مر) این روضه غنا و حدیقه غلبا (علیا) (را) چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نیانجامد
باب اوّل: در سیرت پادشاهان
باب دوم: در اخلاق درویشان
باب سوم: در فضیلت قناعت
باب چهارم: در فواید خاموشی
باب پنجم: در عشق و جوانی
باب ششم: در ضعف و پیری
باب هفتم: در تأثیر تربیت
باب هشتم: در آداب صحبت
دراین مدت که ما را وقت خوش بود ++++ ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود و گفتیم ++++ حوالت با خدا کردیم و رفتیم
++++
+++++
حکمت شمارهٔ ۱
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
مال از بهر آسایش عمر است نه عمر از بهر گرد کردن مال. عاقلی را پرسیدند: نیکبخت کیست و بدبختی چیست؟ گفت: نیکبخت آن که خورد و کشت و بدبخت آن که مرد و هشت.
مکن نماز بر آن هیچکس که هیچ نکرد
که عمر در سر تحصیل مال کرد و نخورد
- بخش ۱ به خوانش سهیل قاسمی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید. - بخش ۱ به خوانش زهرا شیبانی (دریافت)
- بخش ۱ به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
++++
حکمت شمارهٔ ۳
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بی فایده کردند: یکی آن که اندوخت و نخورد و دیگر آن که آموخت و نکرد.
علم چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند
چارپایی بر او کتابی چند
آن تهی مغز را چه علم و خبر
که بر او هیزم است یا دفتر
++++
حکمت شمارهٔ ۴
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
علم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.
هر که پرهیز و علم و زهد فروخت
خرمنی گرد کرد و پاک بسوخت
++++
سه چیز پایدار نماند: مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست.
++++
حکمت شمارهٔ ۱۰
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
هر آن سری که در سر داری با دوست در میان منه چه دانی که وقتی دشمن گردد و هر گزندی که توانی، به دشمن مرسان که باشد که وقتی دوست شود.
رازی که نهان خواهی، با کس در میان منه وگر چه دوست مخلص باشد که مر آن دوست را نیز دوستان مخلص باشد، همچنین مسلسل.
خامشی به که ضمیر دل خویش
با کسی گفتن و گفتن که مگوی
ای سلیم آب ز سرچشمه ببند
که چو پر شد نتوان بستن جوی
سخنی در نهان نباید گفت
که بر انجمن نشاید گفت
++++
حکمت شمارهٔ ۱۲
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
سخن میان دو دشمن چنان گوی که گر دوست گردند شرم زده نشوی.
میان دو کس جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است
کنند این و آن خوش دگرباره دل
وی اندر میان کوربخت و خجل
میان دو تن آتش افروختن
نه عقل است و خود در میان سوختن
در سخن با دوستان آهسته باش
تا ندارد دشمن خونخوار گوش
پیش دیوار آنچه گویی هوش دار
تا نباشد در پس دیوار گوش
++++
حکمت شمارهٔ ۲۰
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
پادشه باید که تا به حدی خشم بر دشمنان نراند که دوستان را اعتماد نماند. آتش خشم اول در خداوند خشم اوفتد پس آنگه زبانه به خصم رسد یا نرسد.
نشاید بنیآدم خاکزاد
که در سر کند کبر و تندی و باد
تو را با چنین گرمی و سرکشی
نپندارم از خاکی از آتشی
در خاک بیلقان برسیدم به عابدی
گفتم: مرا به تربیت از جهل پاک کن
گفتا: برو چو خاک تحمل کن ای فقیه
یا هر چه خواندهای همه در زیر خاک کن
+++
حکمت شمارهٔ ۲۱
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
بدخوی در دست ِ دشمنی گرفتار است که هر کجا رود از چنگ ِ عقوبت ِ او خلاص نیابد.
اگر ز دست بلا بر فلک رود بدخوی
ز دست خوی بد خویش در بلا باشد
++++
پادشه را بر خیانت ِ کسی واقف مگردان، مگر آنگه که بر قبول ِ کلی واثق باشی و گر نه در هلاک ِ خویش سعی میکنی.
بسیج ِ سخن گفتن آنگاه کن
که دانی که در کار گیرد سخُن
++++
حکمت شمارهٔ ۲۸
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
فریب دشمن مخور و غرور مداح مخر، که این دام زرق نهاده است و آن دامن طمع گشاده. احمق را ستایش خوش آید چون لاشه که در کعبش دمی فربه نماید.
الا تا نشنوی مدح سخنگوی
که اندک مایه نفعی از تو دارد
که گر روزی مرادش بر نیاری
دو صد چندان عیوبت بر شمارد
- بخش ۲۸ به خوانش سهیل قاسمی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید. - بخش ۲۸ به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت
++++
حکمت شمارهٔ ۲۹
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
متکلّم را تا کسی عیب نگیرد، سخنش صلاح نپذیرد.
مشو غرّه بر حُسن ِ گفتار ِ خویش
به تحسین نادان و پندار خویش
++++
حکمت شمارهٔ ۳۲
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
هر که در حال ِ توانایی نکویی نکند، در وقت ِ ناتوانی سختی بیند.
بد اختر تر از مردمآزار نیست
که روز مصیبت کسش یار نیست
+++++
حکمت شمارهٔ ۳۵
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
نادان را به از خاموشی نیست وگر این مصلحت بدانستی، نادان نبودی.
چون نداری کمال ِ فضل آن به
که زبان در دهان نگه داری
آدمی را زبان فضیحه کند،
جوز ِ بیمغز را سبکساری
خری را ابلهی تعلیم میداد
بر او بر صرف کرده سعی ِ دایم
حکیمی گفتش ای نادان چه کوشی؟
در این سودا بترس از لوم ِ لایم
نیاموزد بهایم از تو گفتار
تو خاموشی بیاموز از بهایم
هر که تأمل نکند در جواب
بیشتر آید سخنش ناصواب
یا سخن آرای چو مردم به هوش
یا بنشین چون حیوانان خموش
++++
هر که با داناتر از خود بحث کند تا بدانند که داناست، بدانند که نادان است.
چون در آید مِه از تویی به سخن
گر چه به دانی، اعتراض مکن
+++++
حکمت شمارهٔ ۴۲
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
نه هر که به صورت نکوست سیرت زیبا در اوست. کار اندرون دارد نه پوست.
توان شناخت به یک روز در شمایل مرد
که تا کجاش رسیدهست پایگاه علوم
ولی ز باطنش ایمن مباش و غره مشو
که خبث نفس نگردد به سالها معلوم
حکمت شمارهٔ ۴۳
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
هرکه با بزرگان ستیزد، خون خود ریزد.
خویشتن را بزرگ پنداری
راست گفتند یک دو بیند لوچ
زود بینی شکسته پیشانی
تو که بازی کنی به سر با قوچ
ضعیفی که با قوی دلاوری کند، یار دشمن است در هلاک خویش.
سایه پرورده را چه طاقت آن
که رود با مبارزان به قتال
سست بازو به جهل میفکند
پنجه با مرد آهنین چنگال
+++++
حکمت شمارهٔ ۴۷
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
گر جور شکم نیستی، هیچ مرغ در دام صیاد نیوفتادی بلکه صیاد خود دام ننهادی.
حکیمان دیر دیر خورند و عابدان نیم سیر و زاهدان سد رمق و جوانان تا طبق برگیرند و پیران تا عرق بکنند، اما قلندران چندان که در معده جای نفس نماند و بر سفره روزی کس.
اسیر بند شکم را دو شب نگیرد خواب
شبی ز معدهٔ سنگی شبی ز دلتنگی
++++++
ترحم بر پلنگ تیز دندان
ستمکاری بود بر گوسپندان
++++
حکمت شمارهٔ ۵۴
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
مشک آن است که ببوید نه آن که عطار بگوید.
دانا چو طبلهٔ عطار است خاموش و هنرنمای و نادان خود طبل غازی بلند آواز و میان تهی.
عالم اندر میان جاهل را
مثلی گفتهاند صدیقان
شاهدی در میان کوران است
مصحفی در سرای زندیقان
++++
حکمت شمارهٔ ۵۵
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
دوستی را که به عمری فرا چنگ آرند، نشاید که به یک دم بیازارند.
سنگی به چند سال شود لعل پارهای
زنهار تا به یک نفسش نشکنی به سنگ
+++++
حکمت شمارهٔ ۵۸
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
اندک اندک خیلی شود و قطره قطره سیلی گردد، یعنی آنان که دست قوت ندارند، سنگ خرده نگه دارند تا به وقت فرصت دمار از دماغ ظالم برآرند.
وَ قَطرٌ عَلیٰ قَطرٍ اِذَا اتَّفَقَت نَهرٌ
وَ نَهرٌ عَلیٰ نَهرٍ اِذَا اجتَمَعَت بَحرٌ
اندک اندک به هم شود بسیار
دانه دانه است غله در انبار
++++
حکمت شمارهٔ ۶۳
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
هر که در زندگانی نانش نخورند، چون بمیرد نامش نبرند.
لذت انگور بیوه داند نه خداوند میوه.
یوسف صدیق علیه السلام در خشکسال مصر سیر نخوردی تا گرسنگان فراموش نکند.
آن که در راحت و تنعم زیست
او چه داند که حال گرسنه چیست
حال درماندگان کسی داند
که به احوال خویش در ماند
ای که بر مرکب تازنده سواری هش دار
که خر خارکش مسکین در آب و گل است
آتش از خانهٔ همسایهٔ درویش مخواه
کآنچه بر روزن او میگذرد دود دل است
- بخش ۶۳ به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید. - حکمت شمارهٔ ۶۳ به خوانش سهیل قاسمی (دریافت)
- حکمت شمارهٔ ۶۳ به خوانش سعید و.ا (دریاف
++++
حکمت شمارهٔ ۷۱
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
حسود از نعمت حق بخیل است و بندهٔ بی گناه را دشمن میدارد.
مردکی خشک مغز را دیدم
رفته در پوستین صاحب جاه
گفتم ای خواجه گر تو بدبختی
مردم نیکبخت را چه گناه
الا تا نخواهی بلا بر حسود
که آن بخت برگشته خود در بلاست
چه حاجت که با او کنی دشمنی
که او را چنین دشمنی در قفاست
++++
حکمت شمارهٔ ۷۳
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوب است نه ترتیل سورت مکتوب.
عامی متعبد پیادهٔ رفته است و عالم متهاون سوار خفته.
عاصی که دست بر دارد، به از عابد که در سر دارد.
سرهنگ لطیف خوی دل دار
بهتر ز فقیه مردم آزار
++++
حکمت شمارهٔ ۷۴
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
یکی را گفتند: عالم بی عمل به چه ماند؟||
گفت: به زنبور بی عسل.
زنبور درشت بی مروت را گوی
باری چو عسل نمیدهی نیش مزن
++++
حکمت شمارهٔ ۷۷
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
خلعت سلطان اگر چه عزیز است، جامهٔ خلقان خود به عزت تر و خوان بزرگان اگر چه لذیذ است، خردهٔ انبان خود به لذت تر.
سرکه از دسترنج خویش و تره
بهتر از نان دهخدا و بره
++++
حکمت شمارهٔ ۷۸
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
خلاف راه صواب است و عکس رای اولوالالباب، دارو به گمان خوردن و راه نادیده بی کاروان رفتن.
امام مرشد محمد غزالی را رحمة الله علیه پرسیدند: چگونه رسیدی بدین منزلت در علوم؟
گفت: بدان که هر چه ندانستم از پرسیدن آن ننگ نداشتم.
امید عافیت آن گه بود موافق عقل
که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
بپرس هر چه ندانی که ذل پرسیدن
دلیل راه تو باشد به عز دانایی
++++
حکمت شمارهٔ ۸۳
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
هر که در پیش سخن دیگران افتد تا مایهٔ فضلش بدانند، پایهٔ جهلش معلوم کند.
ندهد مرد هوشمند جواب
مگر آن گه کز او سؤال کنند
گر چه بر حق بود مزاج سخن
حمل دعویش بر محال کنند
++++
حکمت شمارهٔ ۸۵
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
دروغ گفتن به ضربت لازم ماند که اگر نیز جراحت درست شود، نشان بماند. چون برادران یوسف که به دروغی موسوم شدند نیز به راست گفتن ایشان اعتماد نماند. قالَ بَل سَوَّلَت لَکُم اَنفُسُکُم اَمرا.
یکی را که عادت بود راستی
خطایی رود در گذارند از او
و گر نامور شد به قول دروغ
دگر راست باور ندارند از او
+++++
حکمت شمارهٔ ۹۱
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
هر که به تأدیب دنیا راه صواب نگیرد، به تعذیب عقبی گرفتار آید. وَلَنُذیقَنَّهُم من العَذاب الأدنی دوُنَ العَذابِ الأکبرِ.
پند است خطاب مهتران آن گه بند
چون پند دهند و نشنوی بند نهند
+++++
پند گیر از مصائب دگران
تا نگیرند دیگران به تو پند
+++++
زمین را ز آسمان نثار است و آسمان را از زمین غبار. کلُّ اِناءٍ یَتَرشَّحُ بِما فیهِ.
گرت خوی من آمد ناسزاوار
تو خوی نیک خویش از دست مگذار
++++
حق جل و علا میبیند و میپوشد و همسایه نمیبیند و میخروشد.
نعوذبالله اگر خلق غیب دان بودی
کسی به حال خود از دست کس نیاسودی
++++
هر که بر زیردستان نبخشاید، به جور زبردستان گرفتار آید.
نه هر بازو که در وی قوتی هست
به مردی عاجزان را بشکند دست
ضعیفان را مکن بر دل گزندی
که در مانی به جور زورمندی
++++
نصیحت پادشاهان کردن کسی را مسلم بود که بیم سر ندارد یا امید زر.
موحد چه در پای ریزی زرش
چه شمشیر هندی نهی بر سرش
امید و هراسش نباشد ز کس
بر این است بنیاد توحید و بس
++++
حکمت شمارهٔ ۱۰۴
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
شاه از بهر دفع ستمکاران است و شحنه برای خونخواران و قاضی مصلحت جوی طراران. هرگز دو خصم به حق راضی پیش قاضی نروند.
چو حق معاینه دانی که می بباید داد
به لطف به که به جنگاوری به دلتنگی
خراج اگر نگزارد کسی به طیبت نفس
به قهر از او بستانند و مزد سرهنگی
حکمت شمارهٔ ۱۰۸
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
دو کس مردند و حسرت بردند: یکی آن که داشت و نخورد و دیگر آن که دانست و نکرد.
کس نبیند بخیل فاضل را
که نه در عیب گفتنش کوشد
ور کریمی دو صد گنه دارد
کرمش عیبها فرو پوشد
++++
خاتمهٔ گلستان
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت
تمام شد کتاب گلستان والله المستعان به توفیق باری عزّ اسمه. در این جمله چنان که رسم مؤلفان است، از شعر متقدمان به طریق استعارت تلفیقی نرفت.
کهن خرقهٔ خویش پیراستن
به از جامهٔ عاریت خواستن
غالب گفتار سعدی طرب انگیز است و طیبت آمیز و کوته نظران را بدین علت زبان طعن دراز گردد که مغز دماغ بیهوده بردن و دود چراغ بی فایده خوردن کار خردمندان نیست، ولیکن بر رای روشن صاحبدلان که روی سخن در ایشان است پوشیده نماند که درّ موعظههای شافی را در سلک عبارت کشیده است و داروی تلخ نصیحت به شهد ظرافت بر آمیخته تا طبع ملول ایشان از دولت قبول محروم نماند الحمدلله ربّ العالمین.
ما نصیحت به جای خود کردیم
روزگاری در این به سر بردیم
گر نیاید به گوش رغبت کس
بر رسولان پیام باشد و بس
یا ناظراً فیه سَل باللهِ مرحمةً
علی المصنفِ و استَغفِر لصاحِبِه
و اَطلُب لِنَفسِکَ مِن خیرٍ تُریدُ بها
مِن بعدِ ذلِکَ غُفراناً لکاتبه
++++
+++++
From Wikipedia, the free encyclopedia Bani Adam
Bani Adam (Persian: بنیآدم; Arabic: ابن آدم; Hebrew: בן־אדם, Hebrew pronunciation: [ˈben (ʔ)aˈdam]) meaning son of a man or “human being”, is a famous poem by Persian poet Saadi Shirazi. A translation of the first line of the poem was quoted by former U.S. President Barack Obama in a videotaped message to Iranians to mark Nowruz, the Persian New Year, on 20 March 2009. The poem is also inscribed on a large hand-made carpet installed in 2005 on the wall of a meeting room in the United Nations building in New York.
Text
The poem comes from Saadi’s book the Gulistan or Golestan (chapter 1, story 10), completed in 1258 AD
.بنیآدم اعضای یک پیکرند
که در آفرينش ز یک گوهرندچو عضوى بهدرد آورَد روزگار
دگر عضوها را نمانَد قرارتو کز محنت دیگران بیغمی
نشاید که نامت نهند آدمی
banī ādam a’zā-ye yek peykar-andke dar āfarīn-aš ze yek gowhar-andčo ‘ozvī be dard āvarad rūzgārdegar ‘ozvhā-rā na-mānad qarārto k-az mehnat-ē dīgarān bīqam-īna-šāyad ke nām-at nahand ādamī
The literal translation of the above is as follows:”Human beings are members of a whole,since in their creation they are of one essence.When the conditions of the time brings a member (limb) to pain,the other members (limbs) will suffer from discomfort.You, who are indifferent to the misery of others,it is not fitting that they should call you a human being.”
Another translation (adopting the variant reading yek peykar for yekdīgar), is as follows:”Adam’s children are limbs of one bodyThat in creation are made of one gem.When life and time hurt a limb,Other limbs will not be at ease.You who are not sad for the suffering of others,Do not deserve to be called human.”
+++++++
++++++
گلستان سعدی- باب هفتم + در 1 قطعه + ۹۵ دقیقه مدت کتاب
+https://4seasonsgardensplus.com/persian-4-seasons-gardening/
++++++++
++++
گلستان سعدی از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
دیباچهٔ گلستان سعدی: «منت خدای را عزوجل که طاعتش موجبِ قُربت است و به شُکراَندَرَش مزیدِ نعمت، هر نَفَسی که فرومیرود مُمِدِ حیات است و چون برون میآید، مُفرحِ ذات؛ پس در هر نَفَس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت، شُکری واجب» | |
نویسنده | سعدی |
---|---|
کشور | ایران |
زبان | زبان فارسی |
گونه(های) ادبی | شعر: نظم و نثر |
تاریخ نشر | ۶۵۶ هجری (۱۲۵۸ میلادی) |
سعدی
گلستان
نوشتهٔ شاعر و نویسندهٔ پرآوازه ایرانی سعدی شیرازی است. به باور بسیاری، گلستان تأثیرگذارترین کتابِ نثر در ادبیات فارسیاست. که در یک دیباچه و هشت باب به نثر مسجَّع (آهنگین) نوشته شدهاست. بیشترِ نوشتههای آن کوتاه و به شیوهٔ داستانها و پندهای اخلاقی است.
پیشزمینه
استفاده از نثر موزون و مسجع در منشیان و نویسندگان پیش از سعدی، به خصوص از قرن پنجم هجری به بعد بسیار متداول شده بود. در قرن ششم و هفتم هجری، نوشتن پرتکلف و تصنعی نشانهای از دانش نویسنده بهشمار میرفت. بارزترین نمونهٔ این نثر، مقامات حمیدی است که در سال ۵۵۱ هجری نوشته شده و مورد تمجید بسیاری از شعرا و ادبای آن دوران مانند انوری، نظامی عروضی و سعدالدین وراوینی قرار گرفتهاست.
نگارش
سعدی، هنگامِ نگارشِ گلستان را سالِ ۶۵۶ هجری (۱۲۵۸ میلادی) میشمارد.
در این مدت که ما را وقت خوش بود | ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود |
سعدی نگارش کتاب گلستان را کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان، در اول اردیبهشت سال ۶۵۶ هجری شروع کرد و «هنوز از گلِ بوستان بَقیّتی موجود بود» که نگارش آن را به پایان رساند؛ بنابراین کتاب گلستان در مدت پنج یا شش ماه نوشته شد که -به نظر محمدعلی همایون کاتوزیان، منتقد ادبی- شبیه به معجزه است. او با توجه به شواهدی در گلستان، معتقد است که سعدی پس از نگارش بوستان دچار نوعی افسردگی شد و با این فکر که عمر خود را به بطالت گذرانده و به ایام پیری رسیدهاست، دست از کار کشید. اما دوست یا دوستانی او را به نوشتن کتاب جدیدی مصمم کردند. نگارش کتاب گلستان در این مدت کوتاه، میتواند نشانی از فرح و انبساطی باشد که پس از یک دوره افسردگی -موقتاً- بروز میکند.
سعدی این کتاب را به سعدبن ابوبکر زنگی، ولیعهد جوان فارس تقدیم و ابراز امیدواری کرد که مورد پسند وی واقع شود. در دیباچه چنین گوید:
امید هست که روی ملال در نکشد | از این سخن که گلستان نه جای دل تنگی است | |
علی الخصوص که دیباچه همایونش | به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگی است |
با این حال، سعدی تا سالها پس از این تاریخ (دست کم بیست تا سی سال) همچنان به سرودن اشعار مشغول بوده و این تئوری مطرح است که احتمالاً در این دوران، آثار گذشته خود از جمله گلستان را بازبینی و اصلاح میکردهاست.
نسخههای خطی
یک نقاشی مینیاتور، مربوط به حکایتی از گلستان سعدی در باب عفو و سیرت شاهان، اثر باساوان، از هنرمندان طراز اول دربار گورکانی که در سال ۱۵۹۶ میلادی خلق شد.
این اثر اکنون در مالکیت موزه هنر شهرستان لسآنجلس قرار دارد.
قدیمیترین نسخه خطی به جا مانده از گلستان سعدی، نسخهای تذهیبکاری شده از یاقوت مستعصمی است که به سال ۶۶۸ هجری بازمیگردد. در این سال، سعدی هنوز در قید حیات بودهاست. اما از آنجا که اطلاعات شناسنامهای این نسخه خوانا نیست، بهعنوان یک نسخه معتبر مورد توجه محققان قرار نگرفتهاست.
نسخهٔ خطی قدیمی دیگری از کلیات سعدی، معروف به نسخهٔ لرد گرینوی به سال ۷۲۰ هجری برمیگردد. این نسخه پیشتر در لندن نگهداری میشده، اما امروز در کتابخانه بنیاد بودمر در ژنو قرار دارد. غلامحسین یوسفی در تصحیح بوستان و گلستان از آن بهعنوان نسخه اساس استفاده کردهاست.
علی بن احمد بن ابی بکر بیستون از جمله مشهورترین گردآورندگان کلیات سعدی است که یک بار در سال ۷۲۶ و بار دوم در سال ۷۳۴ هجری به این کار مبادرت نمود. در این نسخه، گلستان در ابتدای کتاب کلیات قرار گرفتهاست و هرچند که بعدها در نسخه ای که برای اکبر شاه، یکی از امپراتوران گورکانی در هند آماده شد، بوستان قبل از گلستان آمد، اما ترتیب قرار گرفتن فصول مختلف کلیات سعدی در بیشتر نسخههای بعدی، کم و بیش از همین نسخه اقتباس شدهاست.
نسخه خطی قدیمی دیگری که از کلیات سعدی موجود است، در سال ۷۶۶ هجری به خط محمد بن عبداللطیف عقاقیری، از شاگردان با واسطه سعدی و بهفاصله حدوداً ۷۰ سال پس از درگذشت وی نوشته شدهاست. این نسخه، قدیمیترین نسخه از کلیات سعدی در گنجینه کتب خطی کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی است. تقریباً به همین قدمت، نسخه خطی دیگری از کلیات سعدی در سال ۷۷۰ هجری به دستور تورانشاه و به خط حسن الحافظ نوشتهشد که در مرکز میکروفیلم دهلی نو نگهداری میشود.
چاپ و ترجمه
تصحیح
تاکنون نسخههای تصحیحشده متعددی از گلستان -چه بهصورت مستقل و چه در قالب کلیات سعدی– آماده و منتشر شدهاست. اولین کتاب تصحیحشده گلستان در سال ۱۳۱۰ توسط عبدالعظیم قریب آماده و منتشر شد. اولین نسخه تصحیحشده کلیات سعدی نیز در سال ۱۳۱۶ توسط محمدعلی فروغی منتشر گردید که تا سالها بهعنوان مهمترین منبع ارجاع به آثار سعدی محسوب میشد. بعداً، نسخههای دیگر از این کتاب توسط محققان دیگر ازجمله سعید نفیسی، محمدجواد مشکور، خلیل خطیب رهبر و بهاءالدین خرمشاهی تصحیح شد. اما معتبرترین نسخه گلستان به تصحیح غلامحسین یوسفی است که مبنای آن هفده نسخه خطی و نسخههای چاپی معتبر بود. با این حال، این تصحیح نیز نظرات همه منتقدان را برآورده نکرد و بعد از آن دست کم یک نسخه تصحیحشده دیگر از کلیات سعدی در سال ۱۳۷۵ توسط بهاءالدین خرمشاهی عرضه گردید.
چاپ
نخستین نسخه چاپی از گلستان در سال ۱۶۵۱میلادی در آمستردام و به زبان لاتین توسط Gentius منتشر شد. با این حال، تا اوایل قرن نوزدهم میلادی که نسخههایی از کلیات در کلکتهٔ هند منتشر شد، خبری از چاپ گلستان یا کلیات سعدی در کشورهای اسلامی نبود. کتاب گلستان یکی از نخستین کتابهای فارسی است که با استفاده از ماشین چاپ منتشر شده. این کتاب نخستین بار در سال ۱۸۲۴ میلادی در تبریز و بعد از آن در سال ۱۸۴۷ در تهران به چاپ رسید. در این سده همچنین نسخههایی از گلستان در استانبول، قاهره، پاریس، لایپزیک، برلین، انگلستان و بیش از صد مرتبه در هندوستان چاپ شد.
ترجمه
در امپراتوری عثمانی، علاوه بر شرحها، دست کم هفت ترجمهٔ ترکی از گلستان انجام شده که قدیمیترین آنها مربوط به سال ۱۳۹۱ میلادی است.
نخستین ترجمهٔ گلستان به زبانهای غربی در سال ۱۶۳۴ میلادی انجام شد. در این سال، آندره دوریه گلستان را بهصورت ناقص به فرانسوی ترجمه کرد.[۶] مطابق فهرست مندرج در کتاب کتابشناسی ادبیات فارسی در زبان فرانسه، این کتاب تاکنون نُه بار بهطور کامل به زبان فرانسه ترجمه شدهاست. معروفترین مترجمان آن عبارتند از نیکول سِمله (به فرانسوی: N.Sémelet)، شارل دفرمری (به فرانسوی: Ch. Defrémery)، فرانتس توسن (به فرانسوی: Franz Toussaint)، عمر علی شاه (به فرانسوی: Omar Ali Shah) و ژاک موریس گودن (به فرانسوی: J. -M. Gaudin).
در سال ۱۶۵۱میلادی، ترجمه لاتین از گلستان منتشر شد. این ترجمه توسط جرج جنتیوس (Georgius Gentius) انجام شد.
در سال ۱۶۵۴، آدام اولئاریوس که زبان فارسی را در ایران آموخته بود، به کمک یک ایرانی به نام حقوردی، ترجمهٔ کاملی از گلستان را به زبان آلمانی منتشر کرد.[۶][۱۴] پس از آن، فریدریش روکرت نیز در سال ۱۸۴۷ میلادی این کتاب را بهصورت منظوم به آلمانی ترجمه کرد. اما ترجمه او نیم قرن بعد؛ یعنی در سال ۱۸۹۵ منتشر شد.
نخستین ترجمهٔ کامل از گلستان به زبان انگلیسی، از آنِ سر ریچارد فرانسیس برتون است در سال ۱۸۸۸ میلادی. اما قبل از آن ترجمههای آزادی از بخشهایی از گلستان به انگلیسی صورت گرفته بود که نخستینِ آنها به قلمِ استفان سولیوان (Stephen Sullivan) در سال ۱۷۷۴ انجام شد. پس از آن فرانسیس گلادوین و جیمز راس نیز ترجمه ای آزاد از آن به زبان انگلیسی منتشر نمودند. جیمز راس برای این ترجمه از نسخهٔ لاتین کتاب با نامِ Gentius استفاده کرد. در سال ۱۸۴۳ رالف امرسون، شاعر آمریکایی یک نسخه ترجمه شده از گلستان با توجه به ادبیات آمریکایی تهیه کرد و آن را یکی از کتابهای مقدس قلمداد کرد.
علاوه بر این، گلستان در قرن نوزدهم چندین بار به زبانهای هندی، اردو، عربی، لهستانی، چکی، روسی، پرونسی و رومانیایی ترجمه شد.
ساختار و محتوا
این کتاب به نثر آهنگین و آمیخته با نظم و در هشت فصل (اصطلاحاً هشت باب) نوشته شدهاست. هشت باب گلستان عبارتند از: «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت». گلستان یکی از تأثیرگذارترین کتابهای نثر در ادبیات فارسی است.
این کتاب، مجموعهای از حکایتهای مستقل و حاوی اندرزها و جملههای قصار است. اما هنر داستانگویی و ایجاز نگارنده، مانع از آن میشود که وجه تعلیمی آن باعث ملالت خواننده شود. سعدی در گلستان، از پرداختن به تاریخنگاری و تذکرهنویسی پرهیز میکند و صرفاً به بیان امور مربوط به زندگی و منش اشخاص میپردازد. کتاب گلستان را میتوان گزارش سعدی از جامعه زمان خود دانست، که در آن اوضاع فرهنگی و اجتماعی مردم به صورت واقعی به تصویر کشیده شدهاست.
حکایتهای گلستان، فراخور موضوع، کوتاه یا بلند میشود. در برخی از حکایتها شخصیتهای خیالی یا واقعی ثالثی وجود دارند و ایفای نقش میکنند؛ اما در برخی از حکایتها، نگارنده حاضر و ناظر است. برخی از این رخدادها، رخدادهای واقعی زندگی او و برخی صرفاً رخدادهای تخیلی است.
دیباچه
سعدی در دیباچهٔ کتاب، چراییِ نگارشِ آن و زمانِ نگارش را با گفتاری فاخر، شیرین، و روان بازگو میکند. او در دیباچه، کتابِ گلستان را «گلستانی راستین» میشمارد که سرما و گرمایِ روزگار بر آن تأثیری ندارد و چنین میگوید:
برای نُزهَتِ ناظران و فُسحَتِ حاضران، کتابِ گلستانی توانم تصنیف کردن، که بادِ خزان را بر ورقِ او دستِ تَطاوُل نباشد و گردشِ زمان، عیشِ رَبیعش را به طَیشِ خَریف مبدّل نکند.
به چه کار آیدت ز گُل طَبَقی | از گلستانِ من ببَر ورقی | |
گُل همین پنج روز و شش باشد | وین گلستان همیشه خوش باشد |
ویژگیها
آهنگ
در بررسی سبک گلستان، نخستین ویژگی قابل توجه، آهنگین بودن و موسیقی کلام است. دلیل این آهنگین بودن را برخی از پژوهشگران، «موزون بودن» پارههای جملهها دانستهاند. مثلاً محمدتقی بهار در کتاب سبکشناسی نوشتهاست که با پس و پیشکردن بعضی از کلمهها و فعلها در گلستان میتوان مصراعهای شعری استخراج کرد. همچنین جلالالدین همایی معتقد است که سعدی کلمات خود را طوری انتخاب کردهاست که ترکیب آنها، طنین موسیقی ایجاد میکند و در اثر همین خاصیت، از جملههای نثرش، مصراعهای شعر با وزن عروضی استخراج میشود. ضیاء موحد معتقد است که سعدی با توالی هجاهای بلند و کوتاه –که الزاماً منطبق بر وزنهای عروضی نیستند– و با کوتاه و بلند کردن جملهها، باعث آهنگین شدن گلستان شدهاست.
نمونههایی از نثر گلستان سعدی
سعدی در گلستان. از یک نسخهٔ خطیِ مغولی از گلستان.
- منت خدای را، عَزَّ وَ جَلّ، که طاعتش موجبِ قُربت است و به شُکر اندرش مزیدِ نعمت. هر نفَسی که فرومیرود مُمِدّ حیات است و چون برمیآید مفرِّح ذات؛ پس در هر نفَس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شُکری واجب.
- دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند؛ یکی آنکه اندوخت و نخورد، و دیگری آنکه آموخت و نکرد.
- سه چیز پایدار نمانَد: مالِ بی تجارت و علمِ بی بحث و مُلکِ بی سیاست.
- دشمنی ضعیف که در طاعت آید و دوستی نماید؛ بدان! مقصود وی جز آن نیست که دشمنی قوی گردد؛ و گفتهاند بر دوستیِ دوستان اعتماد نیست، تا به تملقِ دشمنان چه رسد! و هرکه دشمنِ کوچک را حقیر میدارد، بدان مانَد که آتشِ اندک را مُهمل میگذارد.
آثار تقلیدی از گلستان
پس از سعدی، گلستان تأثیر قابل توجهی بر ادبیات فارسی گذاشت و آثار متعددی با تأثیرپذیری از شکل و فرم گلستان (حکایات پندآموز در قالب نثر مسجع آمیخته با نظم) یا تأثیرپذیری از موضوع و محتوای گلستان خلق شد. دست کم ۶۴ اثر که به تقلید از گلستان نگاشتهشده، فهرست شدهاست. برخی از مهمترین این آثار عبارتند از:
- بهارستان جامی
- پریشان قاآنی
- روضه خلد یا خارستان مجدالدین خوافی
- نگارستان معینالدین جوینی
- اخلاقالاشراف عبید زاکانی
- منشآت قائم مقام فراهانی
- مزعفر و بغرا ابواسحاق اطمعه
- چهار عنصر بیدل دهلوی
- نکات بیدل دهلوی
- رقعات بیدل دهلوی
- جامع الاسرار نورعلیشاه اصفهانی
- گلستان شوریده شیرازی
- ترجمه میرزاحبیب اصفهانی از کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی اثر جیمز موریه
- کاروان فریدون توللی
- تفاصیل فریدون توللی
+++
++++++++++++++++++++++++
نگارخانه
- مینیاتورِ نشاندهندهٔ سعدی از کتابِ گلستانِ سعدی
حکایتی از گلستان سعدی، اثر محمدرضا قربانی - حکایت غلام و کشتی، اثر محمدرضا قربانی
- حکایت درویش و کاروان، اثر محمدرضا قربانی
- حکایت درویش و لشکری، اثر محمدرضا قربانی
- حکایت شاهزاده و غلام، اثر محمدرضا قربانی
پیوند به بیرون
++++++
+++
++
++++
پیوندها
برای خواندن این کتاب بطور رایگان از سایت گنجور استفاده کنید. از گلستان سعدی در گنجور آثار زیر از طریق این پایگاه در دسترس قرار گرفته است:
گلستان
باب هشتم در آداب صحبترسائل نثر »« آمار اوزان عروضی
++++
دیباچه
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت (سورهٔ ابراهیم – آیهٔ ۷) هر نفسی (نفس) که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور (سورهٔ سبأ – آیهٔ ۱۳)
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد
ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم
تو که با دشمن این نظر داری
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی (زمردین) بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع (نوروز) (گل) کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی (تاکی) به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
در خبرست از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم
شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم
قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ (بسیم) وسیم
چه غم دیوار امّت را که دارد (باشد) چون تو پشتیبان (پشتیوان)
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتی بان
بلغَ العلی بِکمالِه کشفَ الدُّجی بِجَمالِه
حَسنتْ جَمیعُ خِصالِه صلّوا علیه و آله
هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردارد ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند باز (دیگربار) اعراض کند بازش به تضرّع و زاری بخواند (باز اعراض فرماید، بار دیگرش به زاری بخواند) حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده (دعوتش اجابت کردم و اومیدش برآوردم که از بسیاری دعا) همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار
گنه بنده کرده است و او شرمسار
عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که ما عبدناکَ حقّ عبادتِک و واصفان حلیهٔ جمالش به تحیر منسوب که ما عَرَفناکَ حقّ مَعرِفتِک
گر کسی وصف او ز من پرسد
بیدل از بی نشان چه گوید باز
عاشقان کشتگان معشوقند
بر نیاید ز کشتگان آواز
یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده حالی که از این معامله (آنگه که از این حالت) باز آمد یکی از دوستان (اصحاب) (محبان) گفت (یکی از یاران به طریق انبساط گفت) ازین بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی (آوردی) گفت به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کانرا که خبر شد خبری باز نیامد
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم
وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم
ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب (قصب السبق) حدیثش که همچون شکر می خورند و رقعه منشآتش که چون کاغذ زر می برند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد بلکه خداوند جهان و قطب دایره زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظلّ الله تعالی فی ارضه رَبِّ اِرْضَ عَنهُ و اَرْضِه بعین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده لاجرم کافه انام از خواص و عوام (انام خاصه و عوام) به محبت او گراییدهاند که الناسُ علی دینِ ملوکِهم
زانگه که ترا بر من مسکین نظر است
آثارم از آفتاب مشهور ترست
گر خود همه عیب ها بدین بنده درست
هر عیب که سلطان بپسندد هنرست
گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی (مخدومی) به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری
که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدّتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم
اللّهمَ مَتِّع المسلمینَ بطولِ حیاتِه و ضاعِف جمیلَ (ثواب) حسناتِه و ارْفَع درجةَ اودّائه و وُلاتِه وَ دمِّر علی اعدائه و شُناتِه (وشاته) بماتُلِیَ فی القرآن مِنْ آیاتِهِ اللّهُم آمِن بَلدَه و احفَظْ وَلَدَه
لَقد سَعِدَ الدُنیا بهِ دامَ سعدُه
وَ ایَّدَه المولی بِاَلویةِ النَّصرِ
کذلکَ ینشألینةُ (دوحة) هو عِرقُها
و حُسنُ نباتِ الارضِ من کرمِ البذرِ
ایزد تعالی و تقدس خطهٔ پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امان سلامت نگه داراد
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست
تا بر سرش بود چو تویی سایه خدا
امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک
مانند آستان درت مأمن رضا
بر تست پاس خاطر بیچارگان و شکر
بر ما و بر خدای جهان آفرین جزا
یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس
چندان که خاک را بود و باد را بقا
یک شب (روز) تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه میکنم (میکنی) نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی
خجل آنکس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشین بامداد رحیل
باز دارد پیاده را ز سبیل
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت
وان دگر پخت همچنین هوسی
وین عمارت بسر نبرد کسی
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدّار
نیک و بد چون همی بباید مرد
خنک آنکس که گوی نیکی برد
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس ز پیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
ای تهی دست رفته در بازار
ترسمت پر نیاوری دستار
هر که مزروع خود بخورد به خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید
بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم (فراخود) چینم و دفتر از گفت های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم
زبان بریده بکنجی نشسته صمٌّ بکمٌ
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود (بودی) و در حجره جلیس برسم قدیم از در در آمد چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم رنجیده نگه کرد و گفت
کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کشی
کسی (یکی) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به (بر) عادت مألوف و طریق معروف (معهود) که آزردن دوستان جهلست وکفّارت یمین سهل و خلاف راه صوابست و نقص (عکس) (نقض) رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام
زبان در دهان ای خردمند (زبان در دهان خردمند) چیست
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروشست یا پیله ور
اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقلست دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
فی الجمله زبان از مکالمه او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاوره او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق
چو جنگ آوری با کسی برستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز
به حکم ضرورت سخن گفتم (گفتیم) و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده
پیراهن برگ بر درختان
چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
شب را به بوستان با یکی از دوستان (شب در بوستان یکی از دوستان) اتفاق مبیت افتاد موضعی خوش و خرّم و درختان درهم گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تارکش (تاکش) آویخته (درآویخته)
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال
دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پُر از لالهای (لالههای) رنگارنگ
وین پر از میوههای گوناگون
باد در سایهٔ درختانش
گسترانیده فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن (که رای باز آمدن بر نشستن) غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت (عزم) (آهنگ رجوع) شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید (هر که نپاید دوستی را نشاید) گفتا طریق چیست گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران (خاطران) کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان (روزگار-ایام-آسمان) عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند
به چه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش (روز پنج و شش) باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این (این سخن) بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا فصلی در (فصلی دو) همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود (مانده بود) که کتاب گلستان تمام شد
و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان پناه سایه کردگار و پرتو لطف پروردگار ذخر زمان و کهف امان المؤیدُ من السماء المنصورُ علی الاعداء عضدُ الدولةِ القاهرةِ سراجُ الملةِ الباهرةِ جمالُ الانامِ مفخرُ الاسلام سعدُ بن الاتابکِ الاعظم شاهنشاه المعظم مولی ملوک العرب و العجم سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی ادام الله اقبالَهما و ضاعَفَ جَلالَهما وَ جعَل الی کلِّ خیر مآلهما و بکرشمه لطف خداوندی مطالعه فرماید
گر التفات خداوندیش بیاراید
نگارخانه چینی و نقش ارتنگیست
امید هست که روی ملال در نکشد
ازین سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچه همایونش
به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگیست
دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد و دیده یأس از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمره صاحبدلان متجلی نشود مگر آنگه که (مگر آن که) متحلّی گردد به زیور قبول امیرکبیر عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت کهف الفقرا ملاذُ الغربا مربّی الفضلا محبُّ الاتقیا افتخار آل فارس یمینُ الملک ملک الخواص (باریک) فخر الدولة والدین غیاث الاسلام و المسلمین عمدةُ الملوکِ و السلاطین ابوبکر بنُ ابی نصر اطال الله عمرَه و اجل قدرَه و شرَح صدرَه و ضاعَف اجرَه که ممدوح اکابر آفاقست و مجموع مکارم اخلاق
هر که در سایه عنایت اوست
گنهش طاعتست و دشمن دوست (طاعتش میکنند دشمن و دوست)
بهر یک از سایر بندگان (و) حواشی خدمتی متعین (معین) است که اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب مگر برین طایفه درویشان که شکر نعمت بزرگان واجبست و ذکر جمیل و دعای خیر و اداء (و) چنین خدمتی در غیبت اولیتر است که در حضور که آن بتصنع نزدیک است و این از تکلف دور (به اجابت مقرون باد) (و به اجابت مقرون)
پشت دوتای فلک راست شد از خرّمی
تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین
خاص کند بنده ای مصلحت عام را
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست
کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
وصف ترا گر کنند ور نکنند(کند ور نکند) اهل فضل
حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود بنابر آنست که طایفه ای از حکماء هندوستان (هند) در فضایل بزرجمهر (بر آن است که وقتی جمعی در فضیلت بزرجمهر) سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است یعنی درنگ بسیار می کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند بزرجمهر بشنید و گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم
سخندان پرورده پیر کهن
بیندیشد آنگه بگوید سخن
مزن تا توانی (بی تأمل) بگفتار دم
نکو گوی (و) گر دیر گویی چه غم
بیندیش و آنگه بر آور نفس
و زان پیش بس کن که گویند بس
به نطق آدمی بهتر است از دواب
دواب از تو به گر نگویی صواب
فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عزّ نصرُه که مجمع اهل دلست و مرکز علمای متبحر اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم و بضاعت مزجاة به حضرت عزیز آورده و شبه در (بازار) جوهریان جوی نیارد (نیرزد) و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و مناره بلند بر دامن کوه الوند پست نماید
هر که گردن به دعوی افرازد
خویشتن را بگردن اندازد (دشمن از هر طرف بدو تازد)
سعدی افتادهایست آزاده
کس نیاید به جنگ افتاده
اول اندیشه وآنگهی گفتار
پای بست آمده است و پس دیوار
نخلبندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن (ولی) نه در کنعان (نخلبندم ولی نه در بستان – شاهدم من ولی نه در کنعان)
لقمان را گفتند حکمت از که آموختی گفت از نابینایان (نابینا آن) که تا جای نبینند (سره نکنند) پای ننهند
قدّم الخروجَ قبلَ الولوجُ مردیت بیازمای وانگه زن کن
گرچه شاطر بود خروس به جنگ
چه زند پیش باز رویین چنگ
گربه شیر است در گرفتن موش
لیک موش است در مصاف پلنگ
اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرائم کهتران نکوشند کلمه ای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی رحمهم الله درین کتاب درج کردیم و برخی از عمر (برخی عمر) گرانمایه برو خرج موجب تصنیف کتاب این بود و بالله التوفیق
بماند سالها این نظم و ترتیب
ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند
که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت (از روی رحمت) (روزی بخواند)
کند در کار درویشان دعایی
امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن مصلحت دید تا بر (مر) این روضه غنا و حدیقه غلبا (علیا) (را) چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نیانجامد
باب اوّل: در سیرت پادشاهان
باب دوم: در اخلاق درویشان
باب سوم: در فضیلت قناعت
باب چهارم: در فواید خاموشی
باب پنجم: در عشق و جوانی
باب ششم: در ضعف و پیری
باب هفتم: در تأثیر تربیت
باب هشتم: در آداب صحبت
دراین مدت که ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود و گفتیم
حوالت با خدا کردیم و رفتیم
++++++++++++++++++
گلستان سعدی در گنجور
- دیباچه – بخش اول به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید. - دیباچه – بخش دوم به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
- دیباچه – بخش سوم به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
- دیباچه گلستان سعدی به خوانش محمدرضا توده فلاح (دریافت)
از سایت گنجور با بیش از 100 اثر معروف ادبی و عرفانی
https://ganjoor.net/saadi/golestan/dibache
+++++++++
+++
زندگی نامه سعدی از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
ابومحمّد مُشرفالدین مُصلِح بن عبدالله بن مشرّف (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری) متخلص به سعدی، شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. اهل ادب به او لقب «استادِ سخن»، «پادشاهِ سخن»، «شیخِ اجلّ» و حتی بهطور مطلق، «استاد» دادهاند. او در نظامیهٔ بغداد، که مهمترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به حساب میآمد، تحصیل و پس از آن بهعنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. سعدی سپس به زادگاه خود شیراز، برگشت و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شدهاست که به سعدیه معروف است.
بیشتر عمر او مصادف با حکومت اتابکان فارس در شیراز و همزمان با حمله مغول به ایران و سقوط بسیاری از حکومتهای وقت نظیر خوارزمشاهیان و عباسیان بود. البته سرزمین فارس، به واسطهٔ تدابیر ابوبکر بن سعد، ششمین و معروفترین اتابکان سَلغُری شیراز، از حملهٔ مغول در امان ماند. همچنین قرن ششم و هفتم هجری مصادف با اوجگیری تصوف در ایران بود و تأثیر این جریان فکری و فرهنگی در آثار سعدی قابل ملاحظه است. نظر اغلب سعدیپژوهان بر این است که سعدی تحت تأثیر آموزههای مذهب شافعی و اشعری و بنابراین تقدیرگرا است. در مقابل، نشانههایی از ارادت وی به خاندان پیامبر اسلام مشاهده میشود. سعدی بیش از آن که تابع اخلاق بهصورت مطلق و فلسفی آن باشد، مصلحتاندیش است و ازینرو اصولاً نمیتواند طرفدار ثابت و بیچونوچرای قاعدهای باشد که احیاناً در جای دیگری آن را بیان کردهاست. برخی از نوگرایان معاصر ایران آثار او را غیراخلاقی، بیارزش، متناقض و ناهماهنگ قلمداد کردهاند.
سعدی تأثیر انکارناپذیری بر زبان فارسی گذاشتهاست؛ بهطوریکه شباهت قابل توجهی بین فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. آثار او مدتها در مدرسهها و مکتبخانهها بهعنوان منبع آموزش زبان و ادبیات فارسی تدریس میشده و بسیاری از ضربالمثلهای رایج در زبان فارسی از آثار وی اقتباس شدهاست. او برخلاف بسیاری از نویسندگان معاصر یا پیش از خود، سادهنویسی و ایجاز را در پیش گرفت و توانست – حتی در زمان حیاتش – شهرت زیادی به دست آورد. آثار سعدی در اصطلاح سهل ممتنع (سادهٔ دشوار) است و در آنها نکتهسنجی و طنز آشکار یا پنهان ملاحظه میشود.
آثار وی در کتاب کلیات سعدی، شامل گلستان به نثر، کتاب بوستان در قالب مثنوی و نیز غزلیات، گردآوری شدهاست. علاوه بر این او آثاری در سایر قالبهای ادبی نظیر قصیده، قطعه، ترجیعبند و تکبیت به زبان فارسی و عربی نیز دارد. غزلیات سعدی، اغلب عاشقانه و توصیفکنندهٔ عشق زمینی است؛ هرچند که وی غزلیات پندآموز و عارفانه نیز سرودهاست. گلستان و بوستان بهعنوان کتابهای اخلاقی شناخته میشوند و علاوه بر فارسیزبانان، بر اندیشمندان غربی از جمله ولتر و گوته نیز تأثیرگذار بودهاند.
سعدی در زمان حیات شهرت فراوانی داشت. آثار او حتی در هندوستان، آسیای صغیر و آسیای میانه به زبان فارسی یا به صورت ترجمه در دسترس مخاطبانش قرار داشت. او نخستین شاعر ایرانی است که آثارش به یکی از زبانهای اروپایی ترجمه شدهاست. بسیاری از شاعران و نویسندگان فارسیزبان از سبک وی تقلید کردهاند. حافظ از جمله شاعرانی بوده که تحت تأثیر سبک سعدی به سرودن غزل پرداختهاست. در ادبیات معاصر نیز نویسندگانی مانند محمدعلی جمالزاده و ابراهیم گلستان از او تأثیر پذیرفتهاند. آثار سعدی بعدها به موسیقی هم راه پیدا کرد و بسیاری از غزلهای او را خوانندگانی چون تاج اصفهانی، محمدرضا شجریان و غلامحسین بنان خواندند. بهمنظور تجلیل از سعدی، اول اردیبهشت، روز آغاز نگارش کتاب گلستان، در ایران روز سعدی نامگذاری شدهاست.
+++++++
گلستان سعدی شیرازی ویکی دُرج، کتابخانه آزاد شعر پارسی http://www.wikidorj.com/1FBK.ashx
مقدمه
باب اول – در سیرت پادشاهان
باب دوم – در اخلاق درویشان
باب سوم – در فضیلت قناعت
باب چهارم – در فوائد خاموشی
باب پنجم – در عشق و جوانی
باب ششم – در ضعف و پیری
باب هفتم – در تأثیر تربیت
باب هشتم – در آداب صحبت
+++++++++
ویکی دُرج، کتابخانه آزاد شعر پارسی http://www.wikidorj.com/Saadi.ashx
سعدی شیرازی ابومحمد مُصلِح بن عَبدُالله مشهور به سعدی شیرازی و مشرف الدین (۶۰۶ – ۶۹۱ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی ایرانی است. شهرت او بیشتر به خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. مقامش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات وی است.
زندگی ¶
سعدی در شیراز زاده شد. پدرش در دستگاه دیوانی اتابک سعد بن زنگی، فرمانروای فارس شاغل بود. سعدی کودکی بیش نبود که پدرش در گذشت. در دوران کودکی با علاقه زیاد به مکتب میرفت و مقدمات علوم را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقه فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و به خصوص حمله سلطان غیاثالدین، برادر جلال الدین خوارزمشاه به شیراز (سال ۶۲۷) سعدی راکه هوایی جز کسب دانش در سر نداشت برآن داشت دیار خود را ترک نماید.سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان غزالی را «امام مرشد» مینامد). غیر از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری از قبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت.این شهاب الدین عمر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی، اشتباه گرفت.معلم احتمالی دیگر وی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (سال درگذشت ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهندگان (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد. پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که به بسیاری از این سفرها در آثار خود اشاره کردهاست. در این که سعدی از چه سرزمینهایی دیدن کرده میان پژوهندگان اختلاف نظر وجود دارد و به حکایات خود سعدی هم نمیتوان بسنده کرد و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد ۱۳۷۴، ص ۵۸)، زیرا بسیاری از آنها پایه نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام و حجاز سفر کرده است و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کرده باشد.
آرامگاه سعدی واقع در شیرازسعدی در حدود ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی(۶۲۳-۶۵۸) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی شیراز پناهگاه دانشمندانی شده بود که از دم تیغ تاتار جان سالم بدر برده بودند. در دوران وی سعدی مقامی ارجمند در دربار به دست آورده بود. در آن زمان ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعد بن ابوبکر که تخلص سعدی هم از نام او است به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را که سرودنش در ۶۵۵ به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد. هنوز یکسال از تدوین بوستان نگذشته بود که در بهار سال ۶۵۶ دومین اثرش گلستان را بنام ولیعهد سعدبن ابوبکر بن زنگی نگاشت و خود در دیباچه گلستان میگوید. هنوز از گلستان بستان یقینی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.
سعدی جهانگردی خود را در سال ۱۱۲۶ آغاز نمود و به شهرهای خاور نزدیک و خاور میانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد(این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایتهایی که سعدی در گلستان و بوستان آوردهاست، نگرش و بینش او را نمایان میسازد. وی در مدرسه نظامیه بغداد دانش آموخته بود و در آنجا وی را ادرار بود. در سفرها نیز سختی بسیار کشید، او خود گفتهاست که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامع کوفه درآمد و یکی را دید که پای نداشت، پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بی کفشی صبر نمود. آن طور که از روایت بوستان برمی آید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت؛ وی در بوستان، این روش را در برابر همه فریبکاران توصیه کردهاست. حکایات سعدی عموماً پندآموز و مشحون از پند و و پارهای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایه تسلیت میدانست و راه التیام زخمهای زندگی را محبت و دوستی قلمداد میکرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.
اختلاف نظر در تاریخ تولد و فوت ¶
بر اساس تفسیرها و حدسهایی که از نوشتهها و سرودههای خود سعدی در گلستان و بوستان میزنند، و با توجه به این که سعدی تاریخ پایان نوشته شدن این دو اثر را در خود آنها مشخص کردهاست، دو حدس اصلی در زادروز سعدی زده شدهاست. نظر اکثریت مبتنی بر بخشی از دیباچهٔ گلستان است (با شروع «یک شب تأمل ایام گذشته میکردم») که براساس بیت «ای که پنجاه رفت و در خوابی» و سایر شواهد این حکایت، سعدی را در ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاهساله میدانند و در نتیجه تولد وی را در حدود ۶۰۶ قمری میگیرند. از طرف دیگر، عدهای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، بر اساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع «سالی محمد خوارزمشاه، رحمت الله علیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه که در حدود سال ۶۱۰ بودهاست اشاره میکند و سعدی را در آن تاریخ مشهور مینامد، و بیت «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» از اوائل باب نهم بوستان، نتیجه میگیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شدهاست. بیشتر پژوهندگان (از جمله بدیعالزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی» و عباس اقبال در مقدمه کلیات سعدی) این فرض را که خطاب سعدی در آن بیت بوستان خودش بودهاست، نپذیرفتهاند. اشکال بزرگ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را در هنگام مرگ به ۱۲۰ سال میرساند. حکایت جامع کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستانپردازی دانسته شدهاست، اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمیکند و مینویسد «حکایت جامع کاشغر فیالواقع لاینحل است». محققین جدیدتر، از جمله ضیاء موحد (موحد ۱۳۷۴، صص ۳۶ تا ۴۲)، کلاً این گونه استدلال در مورد تاریخ تولد سعدی را رد میکنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبودهاند بنابراین نمیتوان درستی هیچیک از این دو تاریخ را تأیید کرد.
آثار ¶
از سعدی، آثار بسیاری در نظم و نثر برجای ماندهاست:
1. بوستان: کتابیاست منظوم در اخلاق.
2. گلستان: به نثر مسجع
3. دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیعبند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
الف. صاحبیه: مجموعه چند قطعه فارسی و عربیاست که سعدی در ستایش شمسالدین صاحب دیوان جوینی، وزیر اتابکان سرودهاست.
ب. قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود هفتصد بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیهاست. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمدهاست.
ج. مراثی سعدی:قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفه عباسی المستعصم بالله سروده شدهاست و در آن هلاکوخان مغول را به خاطر قتل خلیفه عباسی نکوهش کردهاست.سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سرودهاست.
د. مفردات سعدی:مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابطه با پند و اخلاق است.
4. رسائل نثر:
الف. کتاب نصیحةالملوک
ب. رساله در عقل و عشق
ج. الجواب
د. در تربیت یکی از ملوک گوید
ه. مجالس پنجگانه
5. هزلیات سعدی
آرامگاه ¶
سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمال شرقی شیراز، در دامنه کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا این که در سال ۱۱۸۷ ه.ق. به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقه پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع میشد. در دو طرف راهرو دو اطاق کرسی دار ساخته شده بود. در اطاقی که سمت شرق راهرو بود، گور سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کره بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اطاق میشد، که بعدها شوریده (فصیح الملک) شاعر نابینای شیرازی در اطاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که بر روی اطاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اطاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرف انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ ه-ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. روبهروی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.
سکه های پانصد ریالی برنزی ایران از سال 1387 خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شده است .
++++++++++
گنجینهٔ گنجور نام کتاب: گلستان سعدی 23 عنوان با چاپ ها یا دستخط متفاوت در کتابخانه ها و موزه های دنیا
پیوند به بیرون
- در دانشنامه ایرانیکا
.GOLESTĀN-E SAʿDI, probably the single most influential work of prose in the Persian tradition - گلستان سعدی در سایت گنجور
- بررسی کمی ترجمههای فرانسوی گلستان سعدی و بررسی کیفی برگردانِ چند حکایت با رویکرد تطبیقی
++++++
+++++++++++
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت (سورهٔ ابراهیم – آیهٔ ۷) هر نفسی (نفس) که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید ++++ کز عهده شکرش به در آید
اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور (سورهٔ سبأ – آیهٔ ۱۳)
بنده همان به که ز تقصیر خویش ++++ عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش ++++ کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد
ای کریمی که از خزانه غیب ++++ گبر و ترسا وظیفه خور داری
دوستان را کجا کنی محروم ++++ تو که با دشمن این نظر داری
فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی (زمردین) بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع (نوروز) (گل) کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی (تاکی) به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند ++++ تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار ++++ شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری
در خبرست از سرور کاینات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم
شفیعٌ مطاعٌ نبیٌ کریم قسیمٌ جسیمٌ نسیمٌ (بسیم) وسیم
چه غم دیوار امّت را که دارد (باشد) چون تو پشتیبان (پشتیوان) چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتی بان
بلغَ العلی بِکمالِه کشفَ الدُّجی بِجَمالِه ++++ حَسنتْ جَمیعُ خِصالِه صلّوا علیه و آله
هر گاه که یکی از بندگان گنه کار پریشان روزگار دست انابت به امید اجابت به درگاه حق جل و علا بردارد ایزد تعالی در وی نظر نکند بازش بخواند باز (دیگربار) اعراض کند بازش به تضرّع و زاری بخواند (باز اعراض فرماید، بار دیگرش به زاری بخواند) حق سبحانه و تعالی فرماید
یا ملائکتی قَد استَحْیَیتُ مِن عبدی و لَیس لَهُ غیری فَقد غَفَرت لَهُ
دعوتش را اجابت کردم و حاجتش بر آوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده (دعوتش اجابت کردم و اومیدش برآوردم که از بسیاری دعا) همی شرم دارم.
کرم بین و لطف خداوندگار ++++ گنه بنده کرده است و او شرمسار
عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که ما عبدناکَ حقّ عبادتِک و واصفان حلیهٔ جمالش به تحیر منسوب که ما عَرَفناکَ حقّ مَعرِفتِک
گر کسی وصف او ز من پرسد ++++ بیدل از بی نشان چه گوید باز
عاشقان کشتگان معشوقند +++++ بر نیاید ز کشتگان آواز
یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده حالی که از این معامله (آنگه که از این حالت) باز آمد یکی از دوستان (اصحاب) (محبان) گفت (یکی از یاران به طریق انبساط گفت) ازین بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی (آوردی) گفت به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز ++++ کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند ++++ کانرا که خبر شد خبری باز نیامد
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم ++++ وز هر چه گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر ++++ ما همچنان در اوّل وصف تو مانده ایم
ذکر جمیل سعدی که در افواه عوام افتاده است و صیت سخنش که در بسیط زمین رفته و قصب الجیب (قصب السبق) حدیثش که همچون شکر می خورند و رقعه منشآتش که چون کاغذ زر می برند بر کمال فضل و بلاغت او حمل نتوان کرد بلکه خداوند جهان و قطب دایره زمان و قایم مقام سلیمان و ناصر اهل ایمان اتابک اعظم مظفر الدنیا و الدین ابوبکر بن سعد بن زنگی ظلّ الله تعالی فی ارضه رَبِّ اِرْضَ عَنهُ و اَرْضِه بعین عنایت نظر کرده است و تحسین بلیغ فرموده و ارادت صادق نموده لاجرم کافه انام از خواص و عوام (انام خاصه و عوام) به محبت او گراییدهاند که الناسُ علی دینِ ملوکِهم
زانگه که ترا بر من مسکین نظر است ++++ آثارم از آفتاب مشهور ترست
گر خود همه عیب ها بدین بنده درست ++++ هر عیب که سلطان بپسندد هنرست
گِلی خوشبوی در حمام روزی ++++ رسید از دست محبوبی (مخدومی) به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری ++++ که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم ++++ و لیکن مدّتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد ++++ وگرنه من همان خاکم که هستم
اللّهمَ مَتِّع المسلمینَ بطولِ حیاتِه و ضاعِف جمیلَ (ثواب) حسناتِه و ارْفَع درجةَ اودّائه و وُلاتِه وَ دمِّر علی اعدائه و شُناتِه (وشاته) بماتُلِیَ فی القرآن مِنْ آیاتِهِ اللّهُم آمِن بَلدَه و احفَظْ وَلَدَه
لَقد سَعِدَ الدُنیا بهِ دامَ سعدُه ++++ وَ ایَّدَه المولی بِاَلویةِ النَّصرِ
کذلکَ ینشألینةُ (دوحة) هو عِرقُها ++++ و حُسنُ نباتِ الارضِ من کرمِ البذرِ
ایزد تعالی و تقدس خطهٔ پاک شیراز را به هیبت حاکمان عادل و همت عالمان عامل تا زمان قیامت در امان سلامت نگه داراد
اقلیم پارس را غم از آسیب دهر نیست ++++ تا بر سرش بود چو تویی سایه خدا
امروز کس نشان ندهد در بسیط خاک ++++ مانند آستان درت مأمن رضا
بر تست پاس خاطر بیچارگان و شکر ++++ بر ما و بر خدای جهان آفرین جزا
یا رب ز باد فتنه نگهدار خاک پارس ++++ چندان که خاک را بود و باد را بقا
یک شب (روز) تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم
هر دم از عمر می رود نفسی ++++ چون نگه میکنم (میکنی) نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی ++++ مگر این پنج روز دریابی
خجل آنکس که رفت و کار نساخت +++ کوس رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشین بامداد رحیل ++++ باز دارد پیاده را ز سبیل
هر که آمد عمارتی نو ساخت ++++ رفت و منزل به دیگری پرداخت
وان دگر پخت همچنین هوسی ++++ وین عمارت بسر نبرد کسی
یار ناپایدار دوست مدار ++++ دوستی را نشاید این غدّار
نیک و بد چون همی بباید مرد ++++ خنک آنکس که گوی نیکی برد
برگ عیشی به گور خویش فرست ++++ کس نیارد ز پس ز پیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز ++++ اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
ای تهی دست رفته در بازار ++++ ترسمت پر نیاوری دستار
هر که مزروع خود بخورد به خوید ++++ وقت خرمنش خوشه باید چید
بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم (فراخود) چینم و دفتر از گفت های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم
زبان بریده بکنجی نشسته صمٌّ بکمٌ ++++ به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود (بودی) و در حجره جلیس برسم قدیم از در در آمد چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم رنجیده نگه کرد و گفت
کنونت که امکان گفتار هست ++++ بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید ++++ به حکم ضرورت زبان در کشی
کسی (یکی) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به (بر) عادت مألوف و طریق معروف (معهود) که آزردن دوستان جهلست وکفّارت یمین سهل و خلاف راه صوابست و نقص (عکس) (نقض) رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام
زبان در دهان ای خردمند چیست ++++ کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی ++++ که جوهر فروشست یا پیله ور
اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست ++++ به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقلست دم فروبستن ++++ به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
فی الجمله زبان از مکالمه او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاوره او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق
چو جنگ آوری با کسی برستیز ++++ که از وی گزیرت بود یا گریز
به حکم ضرورت سخن گفتم (گفتیم) و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده
پیراهن برگ بر درختان ++++ چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی ++++ بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی ++++ همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
شب را به بوستان با یکی از دوستان (شب در بوستان یکی از دوستان) اتفاق مبیت افتاد موضعی خوش و خرّم و درختان درهم گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تارکش (تاکش) آویخته (درآویخته)
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال ++++ دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پُر از لالهای (لالههای) رنگارنگ ++++ وین پر از میوههای گوناگون
باد در سایهٔ درختانش ++++ گسترانیده فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن (که رای باز آمدن بر نشستن) غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت (عزم) (آهنگ رجوع) شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید (هر که نپاید دوستی را نشاید) گفتا طریق چیست گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران (خاطران) کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان (روزگار-ایام-آسمان) عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند
به چه کار آیدت ز گل طبقی ++++ از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد ++++ وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این (این سخن) بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا فصلی در (فصلی دو) همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود (مانده بود) که کتاب گلستان تمام شد
و تمام آنگه شود به حقیقت که پسندیده آید در بارگاه شاه جهان پناه سایه کردگار و پرتو لطف پروردگار ذخر زمان و کهف امان المؤیدُ من السماء المنصورُ علی الاعداء عضدُ الدولةِ القاهرةِ سراجُ الملةِ الباهرةِ جمالُ الانامِ مفخرُ الاسلام سعدُ بن الاتابکِ الاعظم شاهنشاه المعظم مولی ملوک العرب و العجم سلطان البر و البحر وارث ملک سلیمان مظفرالدین ابی بکر بن سعد بن زنگی ادام الله اقبالَهما و ضاعَفَ جَلالَهما وَ جعَل الی کلِّ خیر مآلهما و بکرشمه لطف خداوندی مطالعه فرماید
گر التفات خداوندیش بیاراید ++++ نگارخانه چینی و نقش ارتنگیست
امید هست که روی ملال در نکشد ++++ ازین سخن که گلستان نه جای دلتنگیست
علی الخصوص که دیباچه همایونش ++++ به نام سعد ابوبکر سعد بن زنگیست
دیگر عروس فکر من از بی جمالی سر بر نیارد و دیده یأس از پشت پای خجالت بر ندارد و در زمره صاحبدلان متجلی نشود مگر آنگه که (مگر آن که) متحلّی گردد به زیور قبول امیرکبیر عالم عادل مؤید مظفر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت کهف الفقرا ملاذُ الغربا مربّی الفضلا محبُّ الاتقیا افتخار آل فارس یمینُ الملک ملک الخواص (باریک) فخر الدولة والدین غیاث الاسلام و المسلمین عمدةُ الملوکِ و السلاطین ابوبکر بنُ ابی نصر اطال الله عمرَه و اجل قدرَه و شرَح صدرَه و ضاعَف اجرَه که ممدوح اکابر آفاقست و مجموع مکارم اخلاق
هر که در سایه عنایت اوست ++++ گنهش طاعتست و دشمن دوست (طاعتش میکنند دشمن و دوست)
بهر یک از سایر بندگان (و) حواشی خدمتی متعین (معین) است که اگر در ادای برخی از آن تهاون و تکاسل روا دارند در معرض خطاب آیند و در محل عتاب مگر برین طایفه درویشان که شکر نعمت بزرگان واجبست و ذکر جمیل و دعای خیر و اداء (و) چنین خدمتی در غیبت اولیتر است که در حضور که آن بتصنع نزدیک است و این از تکلف دور (به اجابت مقرون باد) (و به اجابت مقرون)
پشت دوتای فلک راست شد از خرّمی ++++ تا چو تو فرزند زاد مادر ایام را
حکمت محض است اگر لطف جهان آفرین ++++ خاص کند بنده ای مصلحت عام را
دولت جاوید یافت هر که نکونام زیست ++++ کز عقبش ذکر خیر زنده کند نام را
وصف ترا گر کنند ور نکنند اهل فضل ++++ حاجت مشّاطه نیست روی دلارام را
تقصیر و تقاعدی که در مواظبت خدمت بارگاه خداوندی می رود بنابر آنست که طایفه ای از حکماء هندوستان (هند) در فضایل بزرجمهر (بر آن است که وقتی جمعی در فضیلت بزرجمهر) سخن می گفتند به آخر جز این عیبش ندانستند که در سخن گفتن بطیء است یعنی درنگ بسیار می کند و مستمع را بسی منتظر باید بودن تا تقریر سخنی کند بزرجمهر بشنید و گفت اندیشه کردن که چه گویم به از پشیمانی خوردن که چرا گفتم
سخندان پرورده پیر کهن ++++ بیندیشد آنگه بگوید سخن
مزن تا توانی (بی تأمل) بگفتار دم ++++ نکو گوی (و) گر دیر گویی چه غم
بیندیش و آنگه بر آور نفس ++++ و زان پیش بس کن که گویند بس
به نطق آدمی بهتر است از دواب ++++ دواب از تو به گر نگویی صواب
فکیف در نظر اعیان حضرت خداوندی عزّ نصرُه که مجمع اهل دلست و مرکز علمای متبحر اگر در سیاقت سخن دلیری کنم شوخی کرده باشم و بضاعت مزجاة به حضرت عزیز آورده و شبه در (بازار) جوهریان جوی نیارد (نیرزد) و چراغ پیش آفتاب پرتوی ندارد و مناره بلند بر دامن کوه الوند پست نماید
هر که گردن به دعوی افرازد ++++ خویشتن را بگردن اندازد (دشمن از هر طرف بدو تازد)
سعدی افتادهایست آزاده ++++ کس نیاید به جنگ افتاده
اول اندیشه وآنگهی گفتار ++++ پای بست آمده است و پس دیوار
نخلبندی دانم ولی نه در بستان و شاهدی فروشم ولیکن (ولی) نه در کنعان (نخلبندم ولی نه در بستان – شاهدم من ولی نه در کنعان)
لقمان را گفتند حکمت از که آموختی گفت از نابینایان (نابینا آن) که تا جای نبینند (سره نکنند) پای ننهند
قدّم الخروجَ قبلَ الولوجُ ++++ مردیت بیازمای وانگه زن کن
گرچه شاطر بود خروس به جنگ ++++ چه زند پیش باز رویین چنگ
گربه شیر است در گرفتن موش ++++ لیک موش است در مصاف پلنگ
اما به اعتماد سعت اخلاق بزرگان که چشم از عوایب زیردستان بپوشند و در افشای جرائم کهتران نکوشند کلمه ای چند به طریق اختصار از نوادر و امثال و شعر و حکایات و سیر ملوک ماضی رحمهم الله درین کتاب درج کردیم و برخی از عمر (برخی عمر) گرانمایه برو خرج موجب تصنیف کتاب این بود و بالله التوفیق
بماند سالها این نظم و ترتیب ++++ ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
غرض نقشیست کز ما باز ماند ++++ که هستی را نمی بینم بقایی
مگر صاحبدلی روزی به رحمت (از روی رحمت) (روزی بخواند) کند در کار درویشان دعایی
امعان نظر در ترتیب کتاب و تهذیب ابواب ایجاز سخن مصلحت دید تا بر (مر) این روضه غنا و حدیقه غلبا (علیا) (را) چون بهشت هشت باب اتفاق افتاد از آن مختصر آمد تا به ملال نیانجامد
باب اوّل: در سیرت پادشاهان
باب دوم: در اخلاق درویشان
باب سوم: در فضیلت قناعت
باب چهارم: در فواید خاموشی
باب پنجم: در عشق و جوانی
باب ششم: در ضعف و پیری
باب هفتم: در تأثیر تربیت
باب هشتم: در آداب صحبت
دراین مدت که ما را وقت خوش بود ++++ ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود
مراد ما نصیحت بود و گفتیم ++++ حوالت با خدا کردیم و رفتیم
+++++
گلستان سعدی در ویکی کتاب کتاب های آزاد برای جهانی آزاد
گلستان سعدی در ویکی نبشته
گلستان سعدی در ویکی واژه نامه آزاد
گلستان سعدی در ویکی گفتآورد
گلستان سعدی در ویکی مدییا
گلستان سعدی
گلستان سعدی
گلستان سعدی
پروژههای بنیاد ناسودبر، چندزبانه و محتوای آزادویکیمدیا را پر کنید از گل و گلستان سعدی
ویکیپدیا دانشنامه | ویکیخبر خبرنگاری باز | ویکیواژه فرهنگ لغات و اصطلاحنامه | ویکیکتاب متون و کتابچه راهنماهای آزاد | ||||
ویکیگفتاورد گفتاورد | ویکیگونه راهنمای گونهها | ویکیدانشگاه ابزارهای آموزشی | ویکیسفر راهنمای سفر | ||||
ویکینبشته متنهای منبع | ویکیداده پایگاه اطلاعات | فراویکی هماهنگی | مدیاویکی توسعهٔ نرمافزار ویکی |
++++++
تصویر جلد کتاب های گلستان سعدی در گوگول جستجو کنید و ببینید
++++++++++++++++++
گلستان سعدی در گنجور
- دیباچه – بخش اول به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید. - دیباچه – بخش دوم به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
- دیباچه – بخش سوم به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
- دیباچه گلستان سعدی به خوانش محمدرضا توده فلاح (دریافت)
از سایت گنجور با بیش از 100 اثر معروف ادبی و عرفانی
https://ganjoor.net/saadi/golestan/dibache
+++++++++
نوسخن کتابخانه شعر و ادب ایران زمین
گلستان سعدي
بوستان سعدي
به نام خدايي که جان آفريد + سخن گفتن اندر زبان آفريد +
گلشن راز شبستري
به نام آن که جان را فکرت آموخت + +++ چراغ دل به نور جان برافروخت +
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن ++++ ز فيضش خاک آدم گشت +++
گلشن توانايي که در يک طرفة العين +++ ز کاف و نون پديد آورد کونين
+++ چو قاف قدرتش دم بر قلم زد ++++ هزاران نقش بر لوح عدم زد
++++++
در نوسخن کتابخانه شعر و ادب ایران زمین
+++++
کتابخانه گلستان سعدی بیش از صد اثر و چاپ گوناگون از بهترین اٌستادان و مفسرین سعدی شناس در زمانهای متفاوت
+++++
گلستان سعدی ترجمه شده به زبان انگیسی
+++++++
100 Essential Books by Iranian Writers: Classics in Translation
The poetry of Sa’di Shirazi (1210-1291)
The 13th century Persian poet and prose writer, Sa’di (also spelled Saadi), a contemporary of Rumi, is one of the luminaries of the Persian literary canon. His works include the Bustan and Golestan (also spelled Gulistan), four books of ghazals, qasidas in both Persian and Arabic, quatrains, and short pieces. Sa’di is well known for his aphorisms, the most famous of which, Bani Adam, part of the Golestan, is displayed at the United Nations building in Edward Eastwick’s translation:
“All human beings are members of one frame,
Since all, at first, from the same essence came.
When time afflicts a limb with pain
The other limbs at rest cannot remain.
If thou feel not for other’s misery
A human being is no name for thee.”
Translations include:
—The Golestan, translated by Abdolmahmud Rezvani (UNESCO and Shiraz University, 2018) Though this title seems not to be available for sale outside of Iran, the creation of this high quality translation in Iran by an acclaimed Iranian professor of translation studies is noteworthy.
—The Gulistan (Rose Garden) of Sa’di: Bilingual English and Persian Edition with Vocabulary, translated by Thackston M. Wheeler (IBEX Publishers, 2017). The Gulistan, imbued with practical life wisdom, is a collection of moral stories divided into eight themes: The Conduct of Kings, The Character of Dervishes, The Superiority of Contentment, The Benefits of Silence, Love and Youth, Feebleness and Old Age, The Effects of Education, and The Art of Conversation. In this first complete English translation of the work in more than a century, Professor Thackston has faithfully translated Sa’di into clear, contemporary English.
—Selections from Saadi’s Gulistan (FARSI HERITAGE SERIES), translated with an introduction by Richard Jeffrey Newman (Global Scholarly Publications; First Edition, 2004). Newman has also translated a selection from the Bustan (Global Scholarly Publications, 2006). Both of the translations are accessible and of high literary quality. These translations were commissioned by an organization with ties to the Iranian government, the now-defunct International Society for Iranian Culture, and the selections to be translated were pre-selected by a committee in Iran. Both books are currently out of print, but available for download on Academia.edu.
There are more scholarly studies and translations of Sa’di’s Golestan and Bustan available, but no complete and contemporary literary translations of them, a vacuum to hopefully be filled.
The Gulistan Or Rose Garden Of Sa’di
by Muslih-Uddin Sa’di, Edward Rehatsek, Paperback$19.00
++++
++++
++++
+++++
به پیشنهاد محمدرضا زائری: مسابقه گلستان خوانی سعدی برگزار میشود +منبع خبر https://www.mehrnews.com
به پیشنهاد محمدرضا زائری مسابقه گلستان خوانی برگزار میشود؛ شرکت کنندگان در این مسابقه، باید بخش نخست دیباچه گلستان سعدی را بخوانند و در صفحه شبکه مجازی خود منتشر کنند.
به گزارش خبرنگار مهر، جایزه گلستان عنوان مسابقهای است که به پیشنهاد حجت الاسلام محمدرضا زائری (مدرس دانشگاه و فعال فرهنگی و اجتماعی) تاسیس شده است.
شرکت کنندگان در این مسابقه باید بخش نخست دیباچه گلستان سعدی را بخوانند و سپس در طول ماه مبارک رمضان، ویدئوهای گلستانخوانی را با هشتگ #جایزه_گلستان منتشر کنند به سه نفر از برگزیدگان این مسابقه جوایز نقدی اهدا خواهد شد.
جوایز مسابقه جایزه گلستان عبارتست از:
نفر اول : سه میلیون تومان
نفر دوم: دو میلیون تومان
نفر سوم: یک میلیون تومان
همچنین سازمان بینالمللی دانشگاهیان در حمایت از این مسابقه، ۱۰ سهمیه عضویت در سازمان (+ کارت دانشجویی بینالمللی) برای برگزیدگان دانشجو در نظر گرفته است.
فراخوان شرکت در این مسابقه بیستم فروردین ماه منتشر شده و از ۲۵ فروردین همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان، مسابقه آغاز می شود و تا پایان ماه رمضان (۲۳ فروردین ماه) هم ادامه دارد. نتایج آن در روز ۲۴ اردیبهشت ماه همزمان با عید سعید فطر اعلام می شود.
ملاک های ارزیابی برگزیدگان قرائت صحیح و حفظ، خلاقیت و ابتکار در اجرا و میزان دیده شدن ویدئو است.
همچنین قرار است این مسابقه در دو مرحله برگزار شود که مرحله دوم آن همزمان با جشن چله تموز که مصادف با اول تیرماه است برگزار می شود. جزئیات مرحله دوم این مسابقه متعاقبا اعلام میشود.
متن بخش نخست دیباچه گلستان سعدی
بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم
منّت خدای را عز و جل که طاعتش موجب قربتست و به شکر اندرش مزید نعمت (سورهٔ ابراهیم – آیهٔ ۷)
هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیاتست و چون بر می آید مفرّح ذات پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب
از دست و زبان که برآید
کز عهده شکرش به در آید
اِعملوا آلَ داودَ شکراً وَ قلیلٌ مِن عبادیَ الشکور (سورهٔ سبأ – آیهٔ ۱۳)
بنده همان به که ز تقصیر خویش
عذر به درگاه خدای آورد
ورنه سزاوار خداوندیش
کس نتواند که به جای آورد
باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد.
+++++
مسابقه گلستان خوانی و بوستان خوانی برگزار میشود
مسابقه گلستان و بوستان خوانی ویژه طلاب مدارس دینی اهل سنت هند از سوی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دهلینو برگزار میشود.
به گزارش خبرگزاری مهر، در راستای سیاست احیا زبان فارسی و گسترش و تقویت میراث فرهنگی اسلامی ایرانی در هند به ویژه در میان مسلمانان هند، مسابقه گلستان و بوستان خوانی ویژه طلاب مدارس دینی اهل سنت هند از سوی رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در دهلینو برنامه ریزی و در دست اجرا است.
در این مسابقه با انتخاب منتخبی از گلستان و بوستان سعدی به ۶ تن از طلاب مدارس دینی هند که در زمینه حفظ، قرائت اشعار و نثر منتخب و همچنین، فهم این متون از سوی کمیته داوران برگزیده شوند، جوایزی به رسم یادبود اعطا خواهد شد.
همچنین، مراسم پایانی و اعطا جوایز این مسابقات همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی طی مراسمی در محل خانه فرهنگ کشورمان برگزار خواهد شد.
گلستان و بوستان سعدی شیرازی طی قرون گذشته از متون اصلی آموزشی مدارس دینی در هند بشمار میآمده که طی چند دهه اخیر به دلیل افزایش رویکردهای افراطی در نظام درسی و مدیریتی این مدارس و افول زبان فارسی، این منبع متأسفانه از نظام آموزشی بسیاری از مدارس دینی حذف شده است.
+++++++++
به بهانه یادروز استاد سخن
گردشگری مجازی در آرامگاه سعدی
شیراز- امروز یکم اردیبهشت یادروز استاد سخن سعدی شیرازی است.
+++++++
در شیراز؛
نشستهای سعدی شناسی آغاز شد/سعدی تارک دنیا نیست
شیراز- نشست های علمی سعدی شناسی آغاز شد.
به گزارش خبرنگار مهر، در بخش نخست این نشستها که از صبح دوشنبه در مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس آغاز شد، سیروس رومی، امین فقیری و اصغر محمدخانی به عنوان هیئت رئیسه در جایگاه قرار گرفتند.
مدیر مؤسسه شهر کتاب ایران با توجه به اینکه گفته میشود در مقابل بزرگداشت مولانا در قونیه در حق سعدی و حافظ کم کاری میشود این را ناعادلانه دانست و گفت: خوشبختانه در سالهای اخیر به همت مراکز سعدی شناسی و حافظ شناسی کارهای درخوری انجام گرفته است.
محمدخانی در عین حال توصیه کرد که در باب سعدی و رمان، سعدی و موسیقی و سعدی و فیلم نشستهای سالهای آینده برگزار شود.
سپس رئیس مرکز سعدی شناسی در باب سعدی و نظریه اخلاق سیاست سخنرانی کرد.
در ادامه اصغر دادبه استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه و حافظ شناس گفت: اگر بار دیگر از سر دقت گلستان را بخوانیم چیزی نیست که در آن نباشد.
وی خواستار قدرشناسی از بزرگان ادب فارسی شد و گفت: اگر اینها را از دست بدهیم انگار که خودمان را از دست دادهایم.
دادبه همچنین یادآور شد: بوستان و گلستان سعدی را راهگشای آینده کودکان و نوجوانان خویش قرار دهیم.
وی در ادامه به فلسفه مضاف اشاره کرد: سعدی ممکن است در پی فلسفهای باشد که گلچین شده است.
این استاد دانشگاه ادامه داد: برای بزرگمردی مانند سعدی این نیست که تارک دنیا بشود.
دادبه عنوان کرد: حکمت عملی سعدی را نیازردن است، پس از آن آزادی و آزادگی است که سعدی به آن توجه داشته است.
وی در عین حال گفت: عقل یونانی برهان سازی است اما سعدی آشتی عقل و عشق را با هم میداند که به خرد عشق دست یابیم.
سپس ابراهیم انصاری لاری با موضوع نگاه سعدی به انسان به سخنرانی پرداخت.
به گزارش خبرنگار، برنامه نشستهای علمی یادروز سعدی در سه نوبت برگزار میشود
+++++
1 ارديبهشت – روز بزرگداشت سعدی – تقویم …whatday.ir
مراسم بزرگداشت روز سعدی در شیراز + تصاویر
++++
+++++
سالروز بزرگداشت سعدی در گفتوگو با ابراهیم نجاری؛
هیچ ایرانی به اندازه سعدی در سخنوری موفق نبوده است
ابراهیم نجاری پژوهشگر حوزه ادبیات میگوید: در کتاب «عاشقانههای سعدی با جستاری تازه در عشق» ثابت کردیم که تا به حال هیچ ایرانی به اندازه سعدی در سخنوری موفق نبوده است.
به گزارش خبرنگار مهر، اهالی فرهنگ و ادبیات ایران وجهان، سعدی شاعر پرآوازه ایرانی را یکی از شاخصترین چهرههای ادبیات جهان در طول تاریخ خواندهاند. شعر و نثر سعدی زمان و مکان ندارد و همیشه تاریخ میتوان با رویکردها و دستاوردهای جدید علوم انسانی به خوانش او پرداخت.
امروزه که شیوع کرونا جهان را درگیر خود کرده هیچگاه این اندیشه سعدی که «بنی آدم اعضای یک پیکرند» اینگونه اثبات پذیر نبوده است. توگویی که سعدی از دل تاریخ امروز ما را پیشبینی کرد و ما را بدان هشدار داده است. پس بیهوده نیست که سعدی ازجمله نخستین شاعران ایرانی است که آثار او به دیگر زبانهای زنده دنیا ترجمه شد.
قرار است که کتاب «عاشقانههای سعدی با جستاری تازه در عشق» نوشته ابراهیم نجاری و جلیل قیصری در اواسط اردیبهشت توسط انتشارات ناسنگ در دسترس مخاطبان قرار بگیرد. به مناسبت سالروز بزرگداشت سعدی پای صحبتهای یکی از نویسندگان این کتاب نشستیم. نجاری به مهر گفت: این کتاب از دو بخش مقدمه و متن غزلیات سعدی تشکیل شده است. مقدمه این کتاب نیز حاوی دو بخش است. در بخش اول مقدمه مفصل این کتاب، درباره الگوهای عشق و همچنین چهرههای معشوق در ادبیات کهنسال فارسی ونیز ظرافت و زیبایی زبان و ساختار شعر سعدی نوشته شده است.
وی افزود: از دیدگاه شعری در منظومههای ایرانی سه نوع عشق وجود دارد. عشق اول که عشق صوفیانه نامیده میشود عشقی است که زمینه آن را ظهور عرفان در ایران فراهم آورد و با توجه به ترجمه اندیشههای افلاطون وارد شعر و ادب فارسی شد. از شاعران مشهور در این حوزه میتوان مولوی و عطار را مثال زد.
نجاری ادامه داد: عشق دوم، عشق هم جنس خواهانه است. عشقی آلوده به هوس است که با ورود عناصر ترک نژاد به دربار بوجود آمد که پایبند اخلاقیات نبودند و باعث ایجاد فساد اخلاقی شدند. محوریت عشق ورزی آنها به پسران جوان بود. اما سویه دیگر عشق هم جنس خواهانه، اگر چه معشوق مذکر است اما آلوده نیست. این عشق با نظر بازی پیوند دارد؛ از نوع جمال پرستی صوفیانی چون غزالی و شاعرانی مانند فخرالدین ابراهیم عراقی که بر این اعتقادند که زیبایی معشوق ازلی را باید در مظاهر زیبایی او در زمین جست.
این محقق ادبی از غزلیات ارزشمند سعدی گفت: ارزشمندترین و زیباترین غزلیات سعدی غزلیات است که معشوق او چه زن چه مرد در زمین است.، غزلیاتی که فقط عشق را میسراید و لا غیر؛ چون سعدی وظیفههای دیگرش را در آثار متنوعی که به جای گذشته انجام داده است. او در این نوع غزلیات، عشق را با موضوعات دیگر در نمیآمیزد. معشوق او اگرچه خانه آب و گلش را در آسمان سرشتهاند، اما زمینی است. هر چند سرو بالاست و به صحرا میرود اما جلف دریافتنی نیست. اگرچه گاهی مرد است تهمت امردی نمیتوان به اوبست. نگاه سعدی، بین آسمان و زمین در رفت و آمد است. سعدی به تبیین فلسفی این عشق زمینی نمیپردازد و یا چون صوفیان جمال پرست به توجیه آن نمینشیند بلکه به بیان هنرمندانه آن میپردازد. بیانی که اقناع همه آدمها و دورانها را با پیش زمینه ذهنی گوناگون در پی دارد.
نجاری اضافه کرد: سعدی اگر چه تجربه عرفانی ندارد، اما تجربه زیستی عشق ورزی زمینی دارد که بتواند باهنر خود و زبان بی نظیر مخاطبان را در این تجربهها همراه خود کند. اکثر مردم نمیتوانند به تجربههای رویایی و ناب عرفانی دست پیدا کنند، اما نگاه عاشقانه وعشق زمینی را که در فطرت همه انسانهاست، باری تجربه کردهاند. سعدی حالات و اطوار این عشق ورزی را که ابتدا با نظر شروع میشود، به زیبایی هرچه تمام تر میسراید.
این نویسنده سومین نوع عشق را عشق دگرجنس خواهانه نامید و گفت: سومین دسته از عشق، دگرجنس خواهانه است. عشقی که معشوق زن است. شوربختانه این نوع عشق تا نیما نمود عینی ندارد یا کم فروغ است و باعث آن زمینههای فرهنگی است: «چون در اکثر اساطیر جهان زن به گونه پتیاره وگجستگ نمودار شده است.» دلیل دیگر واپس زدن عشق دگرجنس خواهانه، عدم رؤیت زن در اجتماع به دلیل بسیاری از جمله مذهب بود. آمیختن نگاه زن ستیزانه و زمینههای دیگر زن را در پستوی خانه پنهان کرد. در روزگار بحث ما زن به عنوان جنسیتی فرهنگی که حقی چون مردان در عشق ورزی دارد شناخته نشده بود. این عامل و مستور بودن زن باعث شد که معشوق در ادب گذشته چهرهای زنانه نداشته باشد. در جامعه مرد سالار زن هم مرد دیده میشود و در اکثر آثار زن مردی است از جنس زن نه جنسیت زن که یک مقوله فرهنگی است. حتی شاعری چون نظامی هم که به فکر زنانه کردن چهره معشوق است. زنان آثار او مردانی هستند که «کنند از شیر چنگ از پیل دندان».
نجاری درباره عشق در غزلهای سعدی نیز اشاره کرد: سعدی از انواع الگوهای عشق در غزلسرایی بهره میگیرد. اما، همان گونه که گفته شد ارزشمندترین و انسانیترین غزل او همانهایی است که در آنها معشوق زمینی است.
وی در توصیف بخش دوم مقدمه خود در این کتاب گفت: در قسمت دوم ما به راز موفقیت هنری شعر سعدی پرداختهایم و ثابت کردیم که تا به حال هیچ ایرانی به اندازه سعدی در سخنوری موفق نبوده است.
این پژوهشگر و منتقد ادبی آموزههای سعدی را فرا مکانی و فرا زمانی خواند و ادامه داد: انسان امروز از مادیات و دنیای فولاد خسته و آزرده شده است و حتی اخلاق را نیز به یک سو نهاده و فراموشش کرده است. در این صورت او میتواند با پناه بردن به آموزههای سعدی روح خسته خود را از سیطره روزمرگی نجات دهد. از دیدگاه سعدی انسان دارای دو نیمه است. یک نیمه الهی و یک نیمه خاکی. همانگونه نیمه الهی بر گردن انسان حقی دارد، نیمه خاکی نیز حقی بر گردن او دارد. همانطور که به عشق الهی توجه میکنند، عشق زمینی را نیز باید مورد توجه قرار داد.
نجاری در پاسخ به این سوال که سعدی چگونه میتواند پاسخگوی نیاز امروز جامعه باشد توضیح داد: ما باید همواره نگاهمان به گذشته، یک نگاه انتقادی باشد. در حین عاشق گذشته بودن باید منتقد آن نیز بود. جبرگرایی اگر در نظر و نگاه باشد هیچ ایرادی ندارد اما اگر زمانی جامه عمل به خود بپوشاند مشکل ساز میشود. نگاه عاشقانه به فرهنگ، هویت و ادبیات گذشته و ماندن در آن روزگار، مصیبت بار است.
ابراهیم نجاری در پایان اشاره کرد: کتاب دیگری نیز به همراه همکارم جلیل قیصری با عنوان «نیما و شاعران پس از او» را در دست تألیف داریم که امیدوارم آن را نیز به زودی به دست مخاطبان ادبیات برسانیم.
++++++++
+++++++
+++++
پایتخت فرهنگی در ایران
از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
پایتخت فرهنگی در ایران اصطلاحی است که به حوزههای مهم فرهنگی در ایران اشاره میکند. شیراز، اصفهان از جمله شهرهای ایران است که برای دورهای پایتخت فرهنگی نامگذاری شدهاست. معمولاً انتخاب پایتخت فرهنگی در ایران به عهده سازمان شهرداری یا مجلس شورای اسلامی است، اما گاهی رئیسجمهوری نیز در آن دخالت مینمایند.
محمدرضا شاه پهلوی به همراه فرح پهلوی و فرزندانشان (رضا، فرحناز و علیرضا) در فرودگاه شیراز
شیراز
نوشتار اصلی: شیرازنوشتار اصلی: فرهنگ در شیراز
شیراز |
---|
کلانشهر |
بالا: حافظیه، سعدیه وسط: از راست حمام وکیل، مسجد عتیق، باغ ارم، مسجد نصیرالملک پایین: مسجد وکیل، ارگ کریمخان.نامهای پیشین تیرازیس، شهراز، شهر راز، شیرساز |
بنا به نقش آفرینی بزرگانی از شیراز در حوزه شعر فارسی همچون حافظ و سعدی با آوازه جهانی و وصال و قاآنی و صورتگر و بزرگانی همچون ملاصدرا و سیبویه و گسترش و بقای آداب و رسوم ایرانی در این شهر و نزدیکی به پایتخت ایران باستان در دوران هخامنشیان و ساسانیان و مرکزیت این شهر در دوران آل بویه و زندیه با پادشاهی کریمخان زند به عنوان وکیل الرعایا، و استفاده از عنوان پایتخت فرهنگی برای اولین بار در ایران در این شهر و در دوران ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، این شهر یکی از پایتختهای فرهنگی در ایران شناخته شدهاست.
شیراز از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
شیراز یکی از کلانشهرهای ایران و مرکز استان فارس در جنوب کشور است. جمعیت شیراز در سال ۱۳۹۵ خورشیدی، بالغ بر ۱٬۵۶۵٬۵۷۲ تن بوده، که این رقم با احتساب جمعیت ساکن در حومهٔ شهر به ۱٬۸۶۹٬۰۰۱ تن میرسد. شیراز پنجمین شهر بزرگ و پرجمعیت ایران و پرجمعیتترین شهر جنوب کشور بهشمار میرود.
شیراز در بخش مرکزی استان فارس، در ارتفاع ۱۴۸۶ متر بالاتر از سطح دریا و در منطقهٔ کوهستانی زاگرس واقع شده و آب و هوای معتدلی دارد. این شهر، از سمت غرب به کوه دراک، از سمت شمال به کوههای بمو، سبزپوشان، چهلمقام و باباکوهی (از رشتهکوههای زاگرس) محدود شدهاست.
آب و هوا
میانگین دما در تیرماه (گرمترین ماه سال) ۳۰ درجهٔ سانتیگراد، در دیماه (سردترین ماه سال)، ۵ درجهٔ سانتیگراد، در فروردینماه ۱۷ درجهٔ سانتیگراد و در مهرماه ۲۰ درجهٔ سانتیگراد میباشد و میانگین سالانهٔ دما ۱۸ درجهٔ سانتیگراد است. میزان بارندگی سالیانهٔ شهر شیراز ۳۳۷٫۸ میلیمتر میباشد.
اصفهان نوشتار اصلی: اصفهان
این شهر در میان سالهای ۱۰۵۰ تا ۱۷۲۲ میلادی به ویژه در قرن شانزدهم میلادی در میان حکومت صفویان هنگامی که برای دومین بار پایتخت ایران شد، رونق فراوانی گرفت. حتی امروزه نیز شهر مقدار زیادی از شکوه گذشته خود را حفظ کردهاست. بناهای تاریخی متعددی در شهر وجود دارد که تعدادی از آنها به عنوان میراث تاریخی در یونسکو به ثبت رسیدهاند. اصفهان در سال ۲۰۰۶ به واسطه برگزاری نشستی با حضور وزرا یا سایر مسئولین فرهنگی کشورهای اسلامی به عنوان پایتخت فرهنگی جهان اسلام انتخاب شد. در سالهای بعد، این عنوان بر همین اساس به شهرهای حلب، غزنی و باکو (۲۰۰۹) رسید.
++++++++++
کاخ گلستان از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
کاخ گلستان یا کاخ موزه گلستان با قدمتی بالغ بر ۴۴۰ سال، یکی از منحصر به فردترین مجموعههای تاریخی ایران میباشد. اطلاق نام گلستان به این مجموعه، ریشه در بنیان تالاری به نام «گلستان» که از بناهای عهد آقا محمد خان قاجار بوده و در سال ۱۲۱۶ ه.ق و در عهد فتحعلی شاه قاجار به پایان رسید، دارد.
کاخ گلستان از عهد صفویه تا دوران معاصر دستخوش تغییراتی گردیدهاست. هر چند که بنیان کاخ گلستان به دوران شاه عباس صفوی و به سال ۹۹۸ ه.ق و با احداث چهار باغی در داخل حصار شاه طهماسب و بعدها و در زمان شاه سلیمان صفوی (۱۱۰۹ – ۱۰۷۸ ه.ق) با ساخت دیوان خانهای در همان محدوده چنارستان شاه عباسی شکل میگیرد، ولی امروزه از آن بنیانها اثری در میان نیست و داشتههای موجود کاخ گلستان از لحاظ دیرینگی محدود به بخشی از آثار و ابنیه از دوران زندیه بوده و فراتر از آن نمیرود.
کاخ گلستان در دوم تیرماه ۱۳۹۲ خورشیدی و در سی و هفتمین اجلاس سالانه کمیته میراث جهانی سازمان یونسکو به عنوان میراث بشری از جانب یونسکو به ثبت رسید.
+++++
+++++
گلستان https://www.vajehyab.com/dehkhoda
گلستان . باغ گل ، باغی که در آن گل – های گوناگون پرورش می دهند،باغ، گلشن، گلزار، باغستان، بوستان، لالهزار
( مرکب ) (از: گل + ستان ، پسوند مکان ). گلستو. آنجا که گل بسیار باشد. محل روییدن گل . جایی که گل روید. محل دمیدن گل و سبزه .
Gulistan or Golestan or Golastan (Persian: گلستان) is a Persian word and means “The Flower Land or The Antholand “. Gol= Flower, Estan or Ostan= Land
لغتنامه دهخدا
گلستان . [ گ ُ ل َ / گ ُ س ِ / گ ُ ل ِ ] (اِ مرکب ) (از: گل + ستان ، پسوند مکان ). گلستو. آنجا که گل بسیار باشد.(حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). محل روییدن گل . جایی که گل روید. محل دمیدن گل و سبزه . گلزار :
تهمتن ببردش به زابلستان
نشستنگهی ساخت در گلستان .
فردوسی .
نه همی بازشناسند عبیر از سرگین
نه گلستان بشناسند ز آبستنگاه .
قریع الدهر.
گلستان بهرمان دارد همانا شیرخوارستی
لباس کودکان شیرخواره بهرمانستی .
فرخی .
زیرا که نیست از گل و از یاسمن کمی
تا کم شده ست آفت سرما ز گلستان .
منوچهری .
گیاهی چند خود روید به بستان
دهندش آب در سایه ی گلستان .
(ویس و رامین ).
شاه چو دل برکند ز بزم گلستان
آسان آرد به چنگ مملکت آسان .
ابوحنیفه ٔ اسکافی (از تاریخ بیهقی چ فیاض ص 635).
یکی فرخنده گل بودی که اکنون
همی فردوس شاید گلستانت .
ناصرخسرو.
آب را چون مدد بود هم از آب
گلستان گردد آنچه بود خراب .
سنایی .
ناهید سزد هزاردستان
کایوان تو گلستان ببینم .
خاقانی .
قصرش گلستان ارم صدرش دبستان کرم
در هر شبستان از نعم بستان نو پرداخته .
خاقانی .
ز نرگس وز بنفشه صحن خرگاه
گلستانی نهاده در نظرگاه .
نظامی .
خال مشکین بر گلستان میزنی
دل همی سوزی و بر جان میزنی .
عطار.
این عجب بلبل که بگشاید دهان
تا خورد او خار را با گلستان .
مولوی .
گر شاهد است سبزه بر اطراف گلستان
بر عارضین شاهد گلروی خوشتر است .
سعدی (بدایع).
در گلستان ارم دوش چو از لطف صبا
زلف سنبل به نسیم سحری می آشفت .
حافظ.
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش .
حافظ.
جستوجوی گلستان در واژهنامههای دیگر
نگارش معنی دیگر برای گلستان
++++++++
این سایت در دست ساخت و تکمیل و تعمیر است
++++
++++++
مسابقه کتابخوانی آنلاین گلستان سعدی برگزار می شود
معاونت دانشجویی فرهنگی پردیس بین الملل مسابقه کتابخوانی گلستان سعدی را از بهمن ماه سال1399 تا خرداد 1400 برگزار می کند
لاقه مندان به شرکت در این مسابقه می توانند با مراجعه به نشانی اینترنتی http://virtualservice.tums.as.ir/userprofile.aspx برای ثبت نام اقدام کنند و یا برای کسب اطلاعات بیشتر با شماره 88953083 داخلی 145 تماس بگیرند.
توضیح اینکه، این مسابقه از بهمن 99 تا خرداد 1400 طبق برنامه زیر برگزار و به برندگان آن جوایز نفیسی اهدا خواهد شد.
26 بهمن 1399، دیباچه و باب اول، صفحات 12 تا 50
24 اسفند 1399، باب دوم، صفحات 51 تا 88
29 فروردین 1400، باب سوم، صفحات 89 تا 114
26 اردیبهشت 1400، باب چهارم و پنجم، صفحات 115 تا 144
30 خرداد 1400، باب ششم تا هشتم، صفحات 147 تا 171
+++++++
روز بزرگداشت سعدی دمی با یاد استاد سخن
تاریخ روز بزرگداشت سعدی
اول اردیبهشت ماه همزمان با سالروز تولد استاد سخن، سعدی شیرازی، در تقویم ملی ایرانیان روز گرامیداشت شیخ اجل سعدی نام گرفته است. در شهر شهد و شعر، شیراز، هرساله مراسمهای گوناگونی در این روز برگزار میشود.
روز بزرگداشت سعدی شیرازی
از سال 1381، مرکز سعدیشناسی در شهر شیراز، روز یکم اردیبهشت ماه را که مصادف با سالروز تولد حضرت سعدی بود، را به عنوان روز سعدی اعلام کرد تا یاد این شاعر بزرگ هرساله گرامی داشته شود. سالروز سعدی در اول اردیبشهت ماه 1389 در اجلاس شاعران جهان در شیراز از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به عنوان روز سعدی پذیرفته شد تا سالروز این شاعر بزرگ ایرانی جهانی شود.
سعدی، استاد سخن
اکنون افزون بر یك دهه است كه با مشاركت نهادها و ارگانهای فرهنگی فارس، سعدی پژوهان، سعدی شناسان و علاقهمندان به آثار سعدی هر سال با اجتماع بر تربت استاد سخن سعدی شیرازی با نكوداشت یاد این پیام آور انسانیت به تبیین آرا و اندیشههای شیخ اجل میپردازند.
سعدی به علت کیفیت متون نثر و شعرهای نغزش و عمق افکار اجتماعی و اخلاقیاش شناخته شده است. سعدی به طور گستردهای به عنوان یکی از بزرگترین شاعران سنت ادبی کلاسیک شناخته میشود و جایگاهش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استاد سخن و شیخ اجل دادهاند.
آثار معروفش کتاب گلستان در نثر و بوستان در بحر متقارب و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به این سه اثر کلیات سعدی میگویند. بوستان و گلستان سعدی تا به حال به چندین زبان مختلف دنیا ترجمه شده و طرفداران زیادی در سطح جهانی دارند. کتاب بوستان سعدی به انتخاب نشریه گاردین جزو ۱۰۰ کتاب برتر تاریخ بشریت برگزیده شده است. سعدی استاد غزل بود و ظریف ترین معانی را در ساده ترین کلمات در اشعار خود به کار می برد.
کتاب بوستان سعدی
برای آنكه بدانیم سعدی كیست؟ جایگاه این شاعر گرانمایه در شعر و ادبیات پارسی كجاست و پرداختن به اندیشههای استاد سخن تا چه میزان به عنوان یك نیاز امروزی محسوس است مروری كوتاه بر آنچه درباره افكار و آرا این شاعر گرانمایه بیان شده است میكنیم. بسیاری از دانشوران و سعدی شناسان توجه به آثار واخلاق سعدی و الهامگرفتن از شخصیت برجسته استادسخن را لازمه و ضرورت زندگی امروزی میدانند و معتقدند:
توجه به آثار و اندیشههای شیخ اجل موجب بازشناسی فرهنگ غنیایرانی میشود.
تاثیر سعدی بر زبان فارسی غیرقابل انکار است. آثار او تا مدتها در مدرسهها، مکتبخانهها و بسیاری از مراکز آموزشی تدریس میشد و ضربالمثلهای زیادی که امروزه در زبان فارسی ما رایج است از نوشتههای او برداشت شده است. او با سادهنویسی و ایجاز سخن خود را به گوش مخاطبان بسیارش رساند و این موجب شهرت بسیار او شد. آثار سعدی برای همیشه در جان و دل فارسی زبانان ماندگار است.
ویژه برنامههای بزرگداشت سعدی
اهمیت سعدی، شاعر بزرگ ایرانی، به حدی بود که مرکز سعدیشناسی برای بررسی بیشتر آثار وی تشکیل شد. این مرکز که اکنون وظیفه برگذاری مراسمات بزرگداشت سعدی را نیز بر عهده دارد، هرساله برنامههای زیادی را برای روز بزرگداشت این استاد بزرگ برگذار میکند. اصلیترین برنامههای گرامیداشت استاد سخن در شهر شیراز، شهر علم و ادب برگزار میشود. این برنامهها معمولا عبارتند از:
- گلباران آرامگاه سعدی، غزلخوانی و حکایت خوانی نقالان سعدی
- خوشنویسی و کتابت آثار سعدی با حضور هنرمندان خوشنویس در محل آرامگاه
- اجرای سرود ویژه سعدی در آرامگاه سعدی
- بازدید رایگان در اول اردیبهشت ماه از سعدیه
- برگزاری نشستها و سخنرانیهای علمی و فرهنگی با حضور استادانی چون اصغر دادبه، نصرالله پورجوادی، جعفر موید شیرازی، ابراهیم انصاری لاری، حسن ذوالفقاری، زیبا اشراقی، حسین کرمی، محمد رضا خالصی و منصور پایمرد در تالار فرهنگ مرکز اسناد و کتابخانه ملی فارس
- چاپ و انتشار کارتهای غزل و حکایت و دوفصلنامه سعدیشناسی
- نمایشگاه عکس، تصویرسازی آثار سعدی و سند سعدیه
- مسابقه گلستانخوانی دانش آموزان
- برگزاری شب شعر سعدی در محل آرامگاه
- نشست تخصصی نقد و بررسی شعر سعدی
- و دیگر برنامههای ادبی حول محور سعدی
++++++
Antiseptics, Aromatic, booster skin, anti-oxidant, Relaxing, anti-depressants, Sexual enhancer, Wound healing mouth and gums
Scientific name Rosa Damascena Indications
++++++