No. 78
I remember the old scientist
You also remember this advice from me
Whatever you do not like about yourself
They also do not like another soulIssue 79 »« No. 77
++++
شمارهٔ ۷۸
یاد دارم ز پیر دانشمند
تو هم از من به یاد دار این پند
هر چه بر نفس خویش نپسندی
نیزبر نفس دیگری مپسندشمارهٔ ۷۹ »« شمارهٔ ۷۷
++++
یک شب (روز) تأمل ایام گذشته می کردم و بر عمر تلف کرده تأسف می خوردم و سنگ سراچه دل به الماس آب دیده می سفتم و این بیت ها مناسب حال خود می گفتم
هر دم از عمر می رود نفسی
چون نگه میکنم (میکنی) نمانده بسی
ای که پنجاه رفت و در خوابی
مگر این پنج روز دریابی
خجل آنکس که رفت و کار نساخت
کوس رحلت زدند و بار نساخت
خواب نوشین بامداد رحیل
باز دارد پیاده را ز سبیل
هر که آمد عمارتی نو ساخت
رفت و منزل به دیگری پرداخت
وان دگر پخت همچنین هوسی
وین عمارت بسر نبرد کسی
یار ناپایدار دوست مدار
دوستی را نشاید این غدّار
نیک و بد چون همی بباید مرد
خنک آنکس که گوی نیکی برد
برگ عیشی به گور خویش فرست
کس نیارد ز پس ز پیش فرست
عمر برف است و آفتاب تموز
اندکی ماند و خواجه غرّه هنوز
ای تهی دست رفته در بازار
ترسمت پر نیاوری دستار
هر که مزروع خود بخورد به خوید
وقت خرمنش خوشه باید چید
بعد از تأمل این معنی مصلحت چنان دیدم که در نشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراهم (فراخود) چینم و دفتر از گفت های پریشان بشویم و من بعد پریشان نگویم
زبان بریده بکنجی نشسته صمٌّ بکمٌ
به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم
تا یکی از دوستان که در کجاوه انیس من بود (بودی) و در حجره جلیس برسم قدیم از در در آمد چندانکه نشاط ملاعبت کرد و بساط مداعبت گسترد جوابش نگفتم و سر از زانوی تعبّد بر نگرفتم رنجیده نگه کرد و گفت
کنونت که امکان گفتار هست
بگو ای برادر به لطف و خوشی
که فردا چو پیک اجل در رسید
به حکم ضرورت زبان در کشی
کسی (یکی) از متعلقان منش بر حسب واقعه مطلع گردانید که فلان عزم کرده است و نیت جزم که بقیت عمر معتکف نشیند و خاموشی گزیند تو نیز اگر توانی سر خویش گیر و راه مجانبت پیش گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم که دم بر نیارم و قدم بر ندارم مگر آنگه که سخن گفته شود به (بر) عادت مألوف و طریق معروف (معهود) که آزردن دوستان جهلست وکفّارت یمین سهل و خلاف راه صوابست و نقص (عکس) (نقض) رای اولوالالباب ذوالفقار علی در نیام و زبان سعدی در کام
زبان در دهان ای خردمند (زبان در دهان خردمند) چیست
کلید در گنج صاحب هنر
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهر فروشست یا پیله ور
اگر چه پیش خردمند خامشی ادبست
به وقت مصلحت آن به که در سخن کوشی
دو چیز طیره عقلست دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی
فی الجمله زبان از مکالمه او در کشیدن قوّت نداشتم و روی از محاوره او گردانیدن مروّت ندانستم که یار موافق بود و ارادت صادق
چو جنگ آوری با کسی برستیز
که از وی گزیرت بود یا گریز
به حکم ضرورت سخن گفتم (گفتیم) و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده
پیراهن برگ بر درختان
چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی
بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی
همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
شب را به بوستان با یکی از دوستان (شب در بوستان یکی از دوستان) اتفاق مبیت افتاد موضعی خوش و خرّم و درختان درهم گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تارکش (تاکش) آویخته (درآویخته)
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال
دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پُر از لالهای (لالههای) رنگارنگ
وین پر از میوههای گوناگون
باد در سایهٔ درختانش
گسترانیده فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن (که رای باز آمدن بر نشستن) غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت (عزم) (آهنگ رجوع) شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید (هر که نپاید دوستی را نشاید) گفتا طریق چیست گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران (خاطران) کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان (روزگار-ایام-آسمان) عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند
به چه کار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش (روز پنج و شش) باشد
وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این (این سخن) بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا فصلی در (فصلی دو) همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود (مانده بود) که کتاب گلستان تمام شد
++++
بخش ۱ – سر آغاز
سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب
بیا ای که عمرت به هفتاد رفت
مگر خفته بودی که بر باد رفت؟
همه برگ بودن همی ساختی
به تدبیر رفتن نپرداختی
قیامت که بازار مینو نهند
منازل به اعمال نیکو دهند
بضاعت به چندان که آری بری
وگر مفلسی شرمساری بری
که بازار چندان که آکندهتر
تهیدست را دل پراکندهتر
ز پنجه درم پنج اگر کم شود
دلت ریش سرپنجهٔ غم شود
چو پنجاه سالت برون شد ز دست
غنیمت شمر پنج روزی که هست
اگر مرده مسکین زبان داشتی
به فریاد و زاری فغان داشتی
که ای زنده چون هست امکان گفت
لب از ذکر چون مرده بر هم مخفت
چو ما را به غفلت بشد روزگار
تو باری دمی چند فرصت شمار
- بخش ۱ – سر آغاز به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بخش ۲ – حکایت پیرمرد و تحسر او بر روزگار جوانی »
++++++
بخش ۲ – حکایت پیرمرد و تحسر او بر روزگار جوانی
سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب
شبی در جوانی و طیب نعم
جوانان نشستیم چندی بهم
چو بلبل، سرایان چو گل تازه روی
ز شوخی در افکنده غلغل به کوی
جهاندیده پیری ز ما بر کنار
ز دور فلک لیل مویش نهار
چو فندق دهان از سخن بسته بود
نه چون ما لب از خنده چون پسته بود
جوانی فرا رفت کای پیرمرد
چه در کنج حسرت نشینی به درد؟
یکی سر برآر از گریبان غم
به آرام دل با جوانان بچم
برآورد سر سالخورد از نهفت
جوابش نگر تا چه پیرانه گفت
چو باد صبا بر گلستان وزد
چمیدن درخت جوان را سزد
چمد تا جوان است و سرسبز خوید
شکسته شود چون به زردی رسید
بهاران که بید آورد بید مشک
بریزد درخت گشن برگ خشک
نزیبد مرا با جوانان چمید
که بر عارضم صبح پیری دمید
به قید اندرم جره بازی که بود
دمادم سر رشته خواهد ربود
شما راست نوبت بر این خوان نشست
که ما از تنعم بشستیم دست
چو بر سر نشست از بزرگی غبار
دگر چشم عیش جوانی مدار
مرا برف باریده بر پر زاغ
نشاید چو بلبل تماشای باغ
کند جلوه طاووس صاحب جمال
چه میخواهی از باز برکنده بال؟
مرا غله تنگ اندر آمد درو
شما را کنون میدمد سبزه نو
گلستان ما را طراوت گذشت
که گل دسته بندد چو پژمرده گشت؟
مرا تکیه جان پدر بر عصاست
دگر تکیه بر زندگانی خطاست
مسلم جوان راست بر پای جست
که پیران برند استعانت به دست
گل سرخ رویم نگر زر ناب
فرو رفت، چون زرد شد آفتاب
هوس پختن از کودک ناتمام
چنان زشت نبود که از پیر خام
مرا میبباید چو طفلان گریست
ز شرم گناهان، نه طفلانه زیست
نکو گفت لقمان که نازیستن
به از سالها بر خطا زیستن
هم از بامدادان در کلبه بست
به از سود و سرمایه دادن ز دست
جوان تا رساند سیاهی به نور
برد پیر مسکین سپیدی به گور 00:00-03:28قبلیپخشبعدیتوقفبیصداحداکثر صدا
- بخش ۲ – حکایت پیرمرد و تحسر او بر روزگار جوانی به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
+++++
بخش ۴ – گفتار اندر غنیمت شمردن جوانی پیش از پیری
سعدی » بوستان » باب نهم در توبه و راه صواب
جوانا ره طاعت امروز گیر
که فردا جوانی نیاید ز پیر
فراغ دلت هست و نیروی تن
چو میدان فراخ است گویی بزن
قضا روزگاری ز من در ربود
که هر روزی از وی شبی قدر بود
من آن روز را قدر نشناختم
بدانستم اکنون که در باختم
چه کوشش کند پیر خر زیر بار؟
تو میرو که بر بادپایی سوار
شکسته قدح ور ببندند چست
نیاورد خواهد بهای درست
کنون کاوفتادت به غفلت ز دست
طریقی ندارد مگر باز بست
که گفتت به جیحون در انداز تن؟
چو افتاد، هم دست و پایی بزن
به غفلت بدادی ز دست آب پاک
چه چاره کنون جز تیمم به خاک؟
چو از چابکان در دویدن گرو
نبردی، هم افتان و خیزان برو
گر آن بادپایان برفتند تیز
تو بی دست و پای از نشستن بخیز 00:00-01:37قبلیپخشبعدیتوقفبیصداحداکثر صدا
- بخش ۴ – گفتار اندر غنیمت شمردن جوانی پیش از پیری به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید. - +++++
غزل ۲۴
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات
وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل
با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها
ای مهر تو در دلها وی مهر تو بر لبها
وی شور تو در سرها وی سر تو در جانها
تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
بعد از تو روا باشد نقض همه پیمانها
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها
آن را که چنین دردی از پای دراندازد
باید که فروشوید دست از همه درمانها
گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید
چون عشق حرم باشد سهل است بیابانها
هر تیر که در کیش است گر بر دل ریش آید
ما نیز یکی باشیم از جمله قربانها
هر کاو نظری دارد با یار کمان ابرو
باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش
میگویم و بعد از من گویند به دورانها 00:00-01:20قبلیپخشبعدیتوقفبیصداحداکثر صدا
- غزل ۲۴ به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید. - غزل ۲۴ به خوانش دکتر عباس هدایتی اصل (سهتار: نیما بغدادی) (دریافت)
- غزل ۲۴ به خوانش ماهان نوری (دریافت)
+++++
غزلیات
++++
غزل ۱
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات
اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حی توانا
اکبر و اعظم خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا
از در بخشندگی و بنده نوازی
مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا
قسمت خود میخورند منعم و درویش
روزی خود میبرند پشه و عنقا
حاجت موری به علم غیب بداند
در بن چاهی به زیر صخره صما
جانور از نطفه میکند شکر از نی
برگتر از چوب خشک و چشمه ز خارا
شربت نوش آفرید از مگس نحل
نخل تناور کند ز دانه خرما
از همگان بینیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا
پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا
خود نه زبان در دهان عارف مدهوش
حمد و ثنا میکند که موی بر اعضا
هر که نداند سپاس نعمت امروز
حیف خورد بر نصیب رحمت فردا
بارخدایا مهیمنی و مدبر
وز همه عیبی مقدسی و مبرا
ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کروبیان عالم بالا
سعدی از آن جا که فهم اوست سخن گفت
ور نه کمال تو وهم کی رسد آن جا
- غزل شماره ۱ به خوانش حمیدرضا محمدی (دریافت)
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید. - غزل شماره ۱ به خوانش محسن رحمتیان (دریافت)
- غزل ۱ به خوانش محسن لیله کوهی (دریافت)
+++++
معرفی آثار سعدی
همهٔ آثار سعدی اعم از شعر و نثر در مجموعهای تحت عنوان کتاب کلیات سعدی جمعآوری شدهاست. از بین آثاری که در این کتاب آمده، بوستان و گلستان دو کتاب مستقل هستند. گلستان به نظمو نثر مسجع و بوستان به نظم توسط سعدی تألیف شدهاست.
علاوه بر این، غزلیات و هزلیات (یا خبیثات) نیز بهصورت مستقل به چاپ رسیدهاند. سایر آثار سعدی که در کتاب کلیات آمدهاست، عبارتند از: قصاید، مراثی، ملمعات و مثلثات، ترجیعات، صاحبیه، رباعیات و مفردات.
قصاید، شامل قصیدههای عربی و قصیدههای فارسی است.
قصیدههای عربی در حدود هفتصد بیت است و عموماً دارای مضامین غنایی یا مدح است. قصیدههای فارسی نیز دارای مضامین موعظه وتوحید و مدح است.
++++
رده:آثار سعدی از ویکینبشته
صفحههای ردهٔ «آثار سعدی»
+++++
https://tarikhema.org/
تاریخ ما، قدیمیترین و فعالترین دانشنامه فرهنگی بر روی وبستان پارسی است که از تیر ماه سال ۱۳۸۶ پیوسته تا امروز فعال بوده است.این وبگاه مطالب گوناگونی را در بخشهای مختلف وبگاه تاریخ ما، اینستاگرام، تلگرام، فیسبوک و توئیتر منتشر میکند.موضوع اصلی فعالیت این وبگاه، مطالب تاریخی است اما موضوعات دیگری چون فرهنگ، علوم اجتماعی، فلسفه، عرفان، ادیان و مذاهب با تأکید ویژه بر ابعاد تاریخی در این وبگاه فراوان است بیشتر…
تور های مجازی پانورامای مکان های تاریخی ایران
تور مجازی سعدیه https://www.panoman.ir/vt/shiraz/sadieh
تور مجازی حافظیه https://www.panoman.ir/vt/shiraz/hafezieh/index.html
تور مجازی تخت جمشید https://tarikhema.org/ipanorama/virtualtour/4
تور مجازی باع ارم https://tarikhema.org/ipanorama/virtualtour/14
تور مجازی آرامگاه کورش https://tarikhema.org/ipanorama/virtualtour/21
تور مجازی کاخ گلستان https://tarikhema.org/ipanorama/virtualtour/36
تور مجازی میدان آزادی https://tarikhema.org/ipanorama/virtualtour/24
+++++
معرفی میترا خدای ایران باستان + عکس + https://tarikhema.org/ancient
از فاطمه روا
شباهت های آئین مسیحیت و میترائیسم
واژه آریا که معنی آزاده، شریف و بزرگوار می دهد به قومی از نژاد آریایی گفته می شود که نیاکان مردمان سرزمین های ایران، بخشی از آسیای میانه، هندوستان و بخش هایی از اروپا هستند. آریایی های ایران حدود ۲۵۰۰ سال قبل از میلاد مسیح به شکل قبیله ای کوچک در دورترین نقطه فلات ایران و در مغرب فلات پامیل می زیستند که کم کم به دلیل تغییرات اقلیمی در نواحی خراسان، همدان، کردستان، آذربایجان و فارس پراکنده شدند و سلسله پادشاهی پارت ها و مادها و هخامنشیان را به وجود آوردند.
اسنادی از ایرانیان را می توان در کتاب اوستا، سنگ نوشته های هخامنشی و متن نوشته های کهن هندو مانند Rig Veda دید. آنچه اقوام آریایی را در هزاره دوم پیش از میلاد مسیح از تمام اقوام جهان باستان متمایز می سازد آن است که اینها بر خلاف دیگر اقوام جهان هیچ گونه عقاید بت پرستانه ای نداشتند. بلکه خدایی را پرستش می کردند که نامش میترا بود. میترا نام ایزد اقوام آریایی بود که معنی پیمان و تعهد و سرسپردگی متقابل نیز می دهد.
نمادهای آیین مهرپرستی عبارت است از صلیب، درخت کاج، ناقوس، گردونه مهر و خورشید. یکی از مراسم آیین مهرپرستی برای اینکه یک فرد به سلک مهربان درآید، درون آب رفتن بود. فرد می بایست و به داخل آب می رفت و هنگام بیرون آمدن می گفتند که حیات دوباره پیدا کرده است. سپس سوگند یاد می کرد.
پدر یکی از مقامات اعلای مهری است که هدایای آسمانی را به پیروان تقدیم می کند. لباس سرخ از مشخصات او می باشد. این شخصیت در زمان میلاد میترا که امروزه به نام شب یلدا از آن یاد می شود ظاهر می شده. در آخرین روز زندگی زمینی میترا، او در ضیافتی شرکت می کند و خون گاو، گوشت او، نان و نوشیدنی می خورد. که این ضیافت در داخل غاری انجام شد.بعد از ضیافت میترا سوار ارابه خورشید شده و به آسمان عروج می کند. میترا پرستان بر این باور بودند که میترا بر آسمان بالا رفته است و همواره در انتظار بازگشت دوباره اش به زمین برای اصلاح بشر و نابودی شرارت ها و ناپاکی ها بودند.
شباهت های آئین مسیحیت و میترائیسم
۱. تسلیس در هر دو آئین وجود دارد.
۲. مراسم تطهیر و غسل تعمید نیز در هر دو مذهب مشترک بوده.
۳. افزودن شمع در کلیساها
۴. نواختن ناقوس
۵. وجود حوضچه آب مقدس در ورودی کلیساها.
۶. سرود دست جمعی به همراه نواختن موسیقی.
۷. مراسم شام وحدت و خوردن نان و نوشیدنی در میترائیسم با مراسم شام آخر و خوردن نان و نوشیدنی در مسیحیت مشترک است.
۸. دوازده مقام میترایی و ۱۲ فلک یاور میترا به حواریون عیسی شباهت دارند.
۹. روز یکشنبه به نام خورشید، چنان که از نام او پیداست، روز ویژه مهرپرستان بود که در مسیحیت نیز به همین شکل است.
۱۰. مسیح و میترا هر دو در رستاخیر ظهور نموده و اعمال انسان ها را داوری می کنند. اعتقاد به روح، جادوانگی و قیامت از موارد مشترک بوده. همانگونه که میترا میانجی میان خداوند و بشر است، عیسی نیز واسط و انسان است.
۱۱. مقام هفتم از آئین میترا، مقام پدر پدران است که به مسیحیت راه یافته و کشیشان پدر مقدس و پاپ نیز پدر پدران نام گرفته است.
۱۲. سرانجام در روز تولد مهر یا خورشید شکست ناپذیر، همان روز انقلاب زمستانی، در روم ۲۲ دسامبر بود که در سده چهارم میلادی روز میلاد مسیح تعیین شده
ادامه مطلب…. https://tarikhema.org/ancient/3/
++++