جمع آوری و راهنمائی وتبلیغات گٌل در آثار سعدی و مجموعۀای از بهترین شرح و تفسیر کتاب ها، ویدیوها، کلاس ها، وب سایت ها، خدمات و محصولات آموزشئ و غیره در باره گٌل ها سعدی
( با امکانات ارائه رایگان یا فروش برای همه دوستداران و دانش آموزان )
گٌل در گلستان سعدی
گٌل در بوستان سعدی
گٌل در غزلیات سعدی
گٌل در اشعار و حکایت ها و کلیه آثار سعدی
+++++
سعدی در آثار خود چند مرتبه از کلمه گٌل و یا از گٌل های مختلف نامبرده و در باره آنها چه گفته است ؟
1+ گٌل همین پنج روز و شش باشد ++++ وین گٌلستان همیشه خوش باشد
2+ یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده حالی که از این معامله (آنگه که از این حالت) باز آمد یکی از دوستان (اصحاب) (محبان) گفت (یکی از یاران به طریق انبساط گفت) ازین بستان که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی (آوردی) گفت به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم دامنی پر کنم هدیه اصحاب را چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.
3+
گِلی خوشبوی در حمام روزی ++++ رسید از دست محبوبی (مخدومی) به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری ++++ که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم ++++ و لیکن مدّتی با گل نشستم
کمال همنشین در من اثر کرد ++++ وگرنه من همان خاکم که هستم
4+ بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی ++++ همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
5+ در این بخش 20 مرتبه از گل و یا نام گل و گلستان و بوستان و بهار نام برده شده.
به حکم ضرورت سخن گفتم (گفتیم) و تفرج کنان بیرون رفتیم در فصل ربیع که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده
پیراهن برگ بر درختان ++++ چون جامه عید نیکبختان
اول اردیبهشت ماه جلالی ++++ بلبل گوینده بر منابر قضبان
بر گل سرخ از نم اوفتاده لآلی ++++ همچو عرق بر عذار شاهد غضبان
شب را به بوستان با یکی از دوستان (شب در بوستان یکی از دوستان) اتفاق مبیت افتاد موضعی خوش و خرّم و درختان درهم گفتی که خرده مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تارکش (تاکش) آویخته (درآویخته)
روضةٌ ماءُ نهرِها سَلسال ++++ دوحةٌ سَجعُ طیرِها موزون
آن پُر از لالهای (لالههای) رنگارنگ ++++ وین پر از میوههای گوناگون
باد در سایهٔ درختانش ++++ گسترانیده فرش بوقلمون
بامدادان که خاطر باز آمدن بر رای نشستن (که رای باز آمدن بر نشستن) غالب آمد دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده و رغبت (عزم) (آهنگ رجوع) شهر کرده گفتم گل بستان را چنانکه دانی بقایی و عهد گلستان را وفایی نباشد و حکما گفتهاند هر چه نپاید دلبستگی را نشاید (هر که نپاید دوستی را نشاید) گفتا طریق چیست گفتم برای نزهت ناظران و فسحت حاضران (خاطران) کتاب گلستان توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد و گردش زمان (روزگار-ایام-آسمان) عیش ربیعش را به طیش خریف مبدل نکند
به چه کار آیدت ز گل طبقی ++++ از گلستان من ببر ورقی
گل همین پنج روز و شش باشد ++++ وین گلستان همیشه خوش باشد
حالی که من این (این سخن) بگفتم دامن گل بریخت و در دامنم آویخت که الکریم اذا وعدَ وفا فصلی در (فصلی دو) همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را به کار آید و مترسّلان را بلاغت بیفزاید فی الجمله هنوز از گل بستان بقیّتی موجود بود (مانده بود) که کتاب گلستان تمام شد
شکوفه ها در گلستان سعدی
1+ فرّاش باد صبا را گفته تا فرش زمرّدی بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده عصاره نالی (تاکی) به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته
2+
شکسپیر از 150 گٌل مختلف در آثار خود نامبرده است
+++++
لغتنامه دهخدا
1 – جایی که گل های خوشبو در آن بسیار باشد. 2 – باغ مصفا 3- مرکب از کلمه ٔ بو و کلمه ٔ ستان که بمعنی جای پیدا شدن است .
بوستان از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
بوستان یا بُستان ممکن است در یکی از این موارد به کار رود:
- بوستان به معنی پارک
- بوستان به معنی باغ
- بوستان سعدی کتاب شعری از سعدی
دهستان بوستان واقع در شهرستان فلاورجان استان اصفهان - بوستان (جغتای)، روستایی در شهرستان جغتای استان خراسان رضوی ایران
فهرست بوستانها[ویرایش]
- بوستان پردیسان یکی از بوستانهای بزرگ و مشهور شهر تهران
- بوستان قیطریه یکی از بوستانها (پارکها) ی شمال شهر تهران
- بوستان ساعی یکی از بوستانهای عمومی تهران
- بوستان جمشیدیه از زیباترین و دیدنیترین بوستانهای تهران بزرگ
- پارک جنگلی کوهسار در شمالباختر شهر تهران در دامنهٔ البرز
- بوستان نهجالبلاغه یکی از بوستانهای تهران
- بوستان آب و آتش (پارک آب و آتش) یکی از پارکهای شهر تهران
- سیفیه یکی از قدیمیترین پارکهای ایران
- بوستان ابوریحان یکی از بوستانهای جنوبی کلانشهر تبریز
- بوستان آنا یکی از بوستانهای جدید شهر تبریز
- بوستان آزادگان یکی از بوستانهای جدید شهر تبریز
- بوستان نور یکی از بوستانهای شهر تبریز
- بوستان خاقانی یکی از بوستانهای شهر تبریز
- بوستان مهر یکی از بوستانهای شهر تبریز
- بوستان ولیعصر یکی از بوستانهای شهر تبریز
- بوستان بزرگ تبریز بزرگترین مجموعهٔ تفریحی شهر تبریز
- بوستان دهخدا یکی از بوستانهای شهر قزوین
- بوستان ملت (مشهد) پارک ملت مشهد؛ قدیمیترین پارک شهر مشهد از سال ۱۳۴۳
- بوستان ملت (تهران) پارک ملت تهران
- بوستان خدایان پارکی طبیعی در ایالت کلرادو در ایالات متحده آمریکا
- بوستان گیاهشناسی سن آنتونیو یک بوستان عمومی گیاهشناسی در شهر سنآنتونیو در تگزاس
- مدیسن اسکوئر گاردن از مراکز عمومی و تفریحی مشهور شهر نیویورک (شهر)
- پارک آبی فورت وورث یکی از پارکهای مشهور تگزاس در ایالات متحده آمریکا
++++++
بوستان https://www.vajehyab.com
لغتنامه دهخدا
1 – جایی که گل های خوشبو در آن بسیار باشد. 2 – باغ مصفا 3- مرکب از کلمه ٔ بو و کلمه ٔ ستان که بمعنی جای پیدا شدن است .
بوستان . (اِ مرکب ) پهلوی «بوستان ». مخفف بستان ، مرکب از بو (= بوی – رایحه ) و ستان (اداة مکان ). جایی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد. باغ باصفا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).مرکب از کلمه ٔ بو و کلمه ٔ ستان که بمعنی جای پیدا شدن است . (غیاث ). جنت . (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن ). حدیقه . جایی که درختان گل و درختان که میوه هاشان خوشبو باشد، چون سیب و امرود و ترنج و نارنج و امثال آن . (از شرفنامه ٔ منیری ). جایی که بوی بسیار از آن خیزد از عالم گلستان . (آنندراج ). جایی که گلهای خوشبودر آن بسیار باشد. (فرهنگ فارسی معین ) :
گه بر آن کندز بلند نشین
گه در این بوستان چشم گشای .
رودکی .
خزّ بجای ملحم وخرگاه
بدل باغ و بوستان آمد.
رودکی .
چنان بُد که یک روز با دوستان
همی باده خوردند با دوستان .
فردوسی .
چنین گفت کاین نو برآورده جای
همه گلشن و بوستان و سرای .
فردوسی .
همی بوستان سازی از دشت او
چمنهاش پر لاله و چاوله .
عنصری .
یکی بوستانی پراکنده نعمت
بدین سخت بسته بر آن نیک بازی .
(تاریخ بیهقی چ ادیب ص 384).
فریفته مشو ای نوجوان بر آنکه بر او
چو بوستان و به قد سرو بوستان شده ای .
ناصرخسرو.
اول کسی که باغ ساخت او [منوچهر] بود و ریاحین گوناگون که بر کوهسارها ودشتها رسته بود، جمع کرد و بکشت و فرمود تا چهار دیوار گرد آن درکشیدند و آنرا بوستان نام کرد، یعنی معدن بویها. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 37).
چون خزاین مربوستان را زعفران داد ای شگفت
پس چرا بازایستاد از خنده خندان بوستان .
مسعودسعد.
منوچهر، بسیاری شکوفه ها و گل و ریاحین ازکوه و صحرا بشهرها آورد و بکشت و دیوار فرمود کشیدن پیرامون آن . چون شکفت و بوی خوش یافت ، آنرا بوستان نام نهاد. (مجمل التواریخ ).
عهد یاران باستانی را
تازه چون بوستان نمی یابم .
خاقانی .
پندار سر خر و بن خار
در عرصه ٔ بوستان ببینم .
خاقانی .
هر آن کسی که تمنای بوستان دارد
ضرورت است تحمل ز بوستان بانش .
سعدی .
گل آورد سعدی سوی بوستان
بشوخی و فلفل به هندوستان .
سعدی .
از این بوستان که بودی تحفه ای کرامت کن . (گلستان سعدی ). رجوع به بستان شود.
|| باغ ، مجاز است . (آنندراج ). مطلق باغ . (فرهنگ فارسی معین ) :
درودت فرستاد و نامه نوشت
یکی نامه چون بوستان بهشت .
فردوسی .
که در بوستانش همیشه گل است
به کوه اندرون لاله و سنبل است .
فردوسی .
رجوع به بستان شود. || باغ میوه . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به بستان شود. || یکی از دستگاههای موسیقی قدیم ایران که صاحب درةالتاج آنرا جزو ادوار ملایم موسیقی ایران آورده است . (فرهنگ فارسی معین ).
جستوجوی بوستان در واژهنامههای دیگر نگار
++++
گل
معنای باورنکردنی 15 گل زیبای جهان دانشنامه
گلها ، برای زیبایی ، ظرافت ، رنگ و شکل آنها ، احساسات و عواطف مختلف از عشق تا شادی و قدردانی را برانگیخته است.گاهی اوقات ، وقتی می خواهیم آنچه را که احساس می کنیم ، ایمان می آوریم یا فکر می کنیم
گل رز یکی از زیبا ترین و پرگل ترین گل هاست. ظرافت آن و اشکال منحنی یا شکسته گلبرگ آن را به یکی از محبوب ترین هدایا برای ابراز احساسات ما به شخص دیگر تبدیل کرده است.
به عنوان مثال گل سرخ ، نماد عشق و علاقه است. زرد ، دوستی و شادی ؛ سفید ، صلح و خلوص؛ صورتی ، سپاس و محبت.
همچنین به گلهای رز نگاه کنید
+++++
مفهوم خاص هر گل https://glassy-garden.com
آخرین باری که یک دسته گل خریدید چه زمانی بوده است؟ برای چه کسی و به چه مناسبتی؟ گل بخش جدایی ناپذیر از دنیای احساسات و عواطف انسانها بوده و دارای معانی مخصوص به خودش میباشد. اکثر ما غافل از اینکه هر دسته گل بنابر نوع گل، رنگ گل، تعداد شاخه های گل در یک دسته معنای خاصی را القا میکند، برای دوستان و یا شریک زندگیمان دسته گلی تهیه مینماییم. اما پیروی از قوانین حاکم بر دنیای گلها میتواند ما رادر اهدای درست و افزایشتاثیرگذاری یاری دهد و همچنین احساسات درونمان را بهتر و راحتتر منتقل کند.
معنی رنگ رزها https://glassy-garden.com
•رز قرمر: رزقرمز کم رنگ به نشانه ” دوستت دارم” میباشد و رز قرمز پر رنگ به معنی زیبایی بیانتهاست. عشق بیریا ،زیبایی ،شجاعت و احترام از دیگر معانی آن میباشد.
• رز زرد: امروزه رز زرد به معنی شادی و خوشحالی میباشد ولی درگذشته این رنگ رز معنی کاهش میزان علاقه و وفاداری را داشت. شادمانی، رفاقت، شوق، حسادت، آغاز دوباره و معذرت خواهی از دیگر معانی آن میباشد.
• رز سفید: رزسفید به معنی عشق روحانی و پاک است و در دسته گل عروس به معنی احساس عاشقانه شادیآور و همچنین عشق مبارک و فرخنده میباشد. پاکی، معصومیت، سکوت، فروتنی و احترام دگر معانی آن است و با هدیه دادن این گل به طرف مقابل نشان خواهید داد که عشق و احترام شما نسبت به وی عمیق و خالصانه است.
• رز صورتی: رز صورتی کمرنگ به معنی تحسین، ستایش، وقار، شایستگی و زیبایی میباشد و رز صورتی پر رنگ بهمعنی تشکر از طرف مقابل است. قدر دانی، وقار، ستایش، همدلی، لطافت، شادکامی و بیان آنکه شما طرف مقابلتان را بسیار دوست داشتنی میدانید.
• رز سفید: رز سفید به معنای پاکی، معصومیت، سکوت، فروتنی و احترام میباشد. با هدیه دادن رز سفید به طرف مقابل نشان میدهید که عشق و احترام شما نسبت به وی عمیق و خالصانه است.
چند نکته
•غنچه رز: نماد پاکی و زیبایی، جوانی و عشق نو پا میباشد.
• شما با هدیه دادن یک شاخه گل رز، سادگی، سپاسگذاری و عشق تازه را به شریکتان نشان خواهید داد.
• دسته گل رز نشانۀ قدردانی میباشد.
سایر گلها
++++++
معنی گل ها – هر گل چه پیامی دارد + زبان و پیام گل ها https://www.golsetan.com/meaning-of-flowers
قطعا با دانستن پیام و معنی گل ها میتوانید راحتتر و با دقت بیشتری گلهای دلخواه تان را انتخاب کنید و پیام خود را به طرف مقابلتان ارسال کنید.
با شناخت نماد گل ها و معنی گل ها برای تاثیر گذاری بیشتر می توانید یکی را انتخاب کنید و همراه گل های خود هدیه دهید
گل خاک و آب“گل” عبارت است از mud, clay
++++
گل فرهنگ فارسی معین https://www.vajehyab.com
(گُ) [ په . ] (اِ.) 1 – عضو تولید مثلی و تکثیر گیاهان که از برگ های تغییر شکل یافته به وجود آمده است . گل ممکن است سلول های هر دو جنس نر و ماده را شامل باشد و یا فقط ممکن است سلول های یک جنس (نر و یا ماده ) را دربرداشته باشد. اکثر گل ها دارای رنگ های مختلف و بوی مطبوع می باشند و زیبایی خاصی دارند و از این جهت به عنوان زینت نگه داری می شوند. 2 – به طور عام هر گیاه علفی گل دار. 3 – غنچه وا شده ، غنچه شکفته . 4 – مطلق گُل سرخ . 5 – اخگر، شعله . 6 – خوب ، دوست داشتنی . 7 – محبوب ، معشوق . 8 – هر چیز زیبا و محبوب . 9 – نوایی است از موسیقی قدیم . 10 – قسمت مرکزی هندوانه که خوش خوراک تر است . 11 – چهرة سرخ و خوش آب و رنگ . 12 – اشکال هندسی شش گوشه و هشت گوشه و ده گوشه و دوازده گوشه و غیره که در خاتم سازی به کار می رود. ؛~ از ~ کسی شکفتن چهرة کسی از شادی درخشیدن . ؛ ~ سرسبد کنایه از: نمونة اعلاء، نمونة بهترین . ؛~کاشتن کنایه از: هنرنمایی کردن ، کار نظرگیری انجام دادن .
گل در لغتنامه دهخدا
گل . [ گ ُ ](اِ) در اوراق مانوی (به پارتی ) ور (گل سرخ )، اوستا وردا ، ارمنی ورد ، پهلوی گول ، ورتا ، ورد ، معرب «وَرد»، قیاس کنید با ارمنی ، وردژس ، کردی ، گول (گل سرخ )، گول ، (خار) زازا ویل ، گیلکی گول ، به عربی ورد خوانند. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). هر جا که لفظ گل بلااضافت به اسم درختی مذکور شود خاص گل سرخ مراد باشد که بعربی ورد گویند و اگر مضاف باشد بسوی درختی در آن صورت عام است ، چنانکه گل سوسن و گل نرگس . (غیاث ). کل گلها را گل گویند به اضافه نام مثل گل سوسن و نرگس و خیری و امثال آن ولی چون گل مطلق گویند گل سرخ است که بعربی ورد خوانند. (آنندراج ). گل عبارت از اندامی است که ازبرگهای تغییر شکل یافته ساخته شده و در آن سلولهای نر و سلولهای ماده تشکیل میشود بتوسط نوع گیاه تکثیریافته از بین نمیرود. رجوع به فیزیولوژی گل تألیف زاهدی شود. گل از دو قسمت متمایز به نام پریانت و دستگاه مولد تشکیل یافته است . پریانت عبارت از برگه های سبز و یا رنگینی است که دستگاه مولد نبات را احاطه نموده است و برای نظافت آن به کار میرود. پریانت و دستگاه مولد نبات نیز هر یک از دو جزء تشکیل یافته اند جام و کاسه ٔ اجزای پریانت و نافه و مادگی اجزاء دستگاه مولد بشمار میروند.
1- کاسه از مجموع برگهای سبزرنگ به نام کاسبرگ تشکیل یافته و در قسمت خارجی گل دیده میشود و غنچه را میپوشاند. 2- جام ، مجموع گلبرگهای یک گل جام آنرا تشکیل میدهند. 3- نافه یکی از قسمتهای اساسی گل میباشد و جزو دستگاههای مولد آن بشمار میرود و از عده ٔ زیادی میله های باریک به نام پرچم که مانند قطعات دیگر گل از تغییر شکل و برگ بوجود آمده و کلروپلاست خود را از دست داده است تشکیل یافته ومولد دانه گرده و گامت نر میباشد. 4- مادگی دستگاهی است که مانند جام و نافه از برگهای تغییر شکل یافته ای که کارپل نامیده میشوند تشکیل یافته است و مولدتخمک و گامت ماده میباشد. و رجوع به گیاه شناسی ثابتی از صص 408-422 شود :
دانش و خواسته است نرگس و گل
که به یکجای نشکفند بهم .
شهیدبلخی .
مجلس باید بساخته ملکانه
از گل و از یاسمین و خیری الوان .
رودکی .
نهاده زهر بر نوش و خار هم بر گل
چنانکه باشد جیلانش از بر عناب .
بوطاهر.
باد برآمد بشاخ سیب شکفته
بر سر میخواره برگ گل بفتالید.
عماره .
نوروز و گل و نبید چون زنگ
ما شاد و بسبزه کرده آهنگ .
عماره .
اگر گل کارد او صد برگ ابازیتون ز بخت او
بر آن زیتون و آن گلبن به حاصل خنجک و خار است .
خسروی .
آن زنگی زلفین بر آن رنگین رخسار
چون سار سیاه است و گل اندر دهن سار.
مخلدی .
زن شیر [ گردیه خواهر بهرام چوبینه ] از آن نامه ٔ شهریار
چو رخشنده گل شد به وقت بهار.
فردوسی .
به گل ننگرد آنکه او گل خور است
اگرچه گل از گل ستوده تر است .
فردوسی .
گلی که از وی گلاب گیرند اهل فارس او را آزاد گل گویند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ).
همیشه تا ز درخت سمن نروید گل
برون نیاید از شاخ نارون نارنگ .
فرخی .
با رخ رنگین چون لاله و گل
با لب شیرین چون شهد و شکر.
فرخی .
باغ پرگل شد و صحرا همه پرسوسن
آبها تیره و می تلخ و خوش و روشن .
فرخی .
نوبهار آمد و آورد گل و یاسمنا
باغ همچون تبت و راغ بسان عدنا.
منوچهری .
ماه فروردین بگل چم ماه دی بر بادرنگ
مهر جان بر نرگس و فصل خزان بر سوسنه .
منوچهری .
ناید زور هزبر و پیل ز پشه
ناید بوی عبیر و گل ز سماروغ .
عنصری .
شجر شناس دلم را و شعر من گل او
گل شکفته شنیدی که بازشد به شجر.
عنصری .
گل صد گنبد آزاده سوسن
خداوند من و کام دل من .
(ویس و رامین ).
کمان آزفنداک شد ژاله تیر
گل غنچه پیکان زره آبگیر.
اسدی .
هزارت صف گل دمیده ز سنگ
ز صدبرگ و دوروی وز هفت رنگ .
اسدی .
تا ز تحسر مرا نباید گفتن
آه که بر گل نهاد یار بنفشه .
رفیعالدین مرزبان پارسی .
شدش گرمی از مغز یک سر برون
چو گل گشت رویش که بد همچو خون .
شمسی (یوسف و زلیخا).
بهشتی گل و ارغوان و سمن
شکفته بهار دل و جان من .
شمسی (یوسف و زلیخا).
همه دشت گلرخ همه باغ پرگل
رخ گل معصفر گل رخ مزعفر.
ناصرخسرو.
و اسفرمهای معتدل به کار باید داشت چون مورد و گل و شاهسفرم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
و کیومرث … گل و بنفشه و نرگس و نیلوفر و مانند این در بوستان آورد و مهرگان هم او نهاد. (نوروزنامه ).
گر کند خُلق ترا شاعر مانند به گل
نه پیاده دمد از شاخ گلی نی رعنا.
مختاری .
بی شدت فنا نبود راحت لقا
آری شکفته گل نبود بی خلنده خار.
عبدالواسع جبلی .
نشکفت همه جهان فضلم
نشکفته یکی گل از هزارم .
سیدحسن غزنوی .
با گل گفتم بنفشه در خاک بخفت
گل دیده پرآب کرد و با یاران گفت
آری نتوان گرفت با گیتی جفت
بنمای گلی که ریختن را نشکفت .
انوری .
لاله گهر سوده و فیروزه گل
یک نفسه لاله و یک روز گل
گل چو سپر خسته پیکان خویش
بید به لرزه شده بر جان خویش .
نظامی .
از چمن باغ یکی گل بچید
خواند فسونی و بر آن گل دمید.
نظامی .
به خروارها ریاحین از گل و بنفشه و شنبلید و نسترن و نسرین و نرگس و یاسمین .(تاریخ طبرستان ).
ترا که چهره بکردار ارغوان و گل است
چه غم ز رنگ رخی همچو زعفران و زریر.
هندوشاه نخجوانی .
صبر برجور رقیبت چه کنم گر نکنم
همه دانند که در صحبت گل خاری هست .
سعدی .
دیده شکیبد ز تماشای باغ
بی گل و نسرین به سر آرد دماغ .
سعدی (گلستان ).
هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است
گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است .
سعدی .
بیا کز وصل من کارت برآید
به باغ من گل از خارت برآید.
اوحدی .
صبحدم مرغ سحر با گل نوخاسته گفت
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت .
حافظ.
یارب این کعبه ٔ مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین من است .
حافظ.
حافظ منشین بی می و معشوق زمانی
کایام گل و یاسمن و عید صیام است .
حافظ.
– امثال :
گل شکفتن ؛ مثل گل از هم بازشدن .
مثل گل آتشی ؛ مثل گل انار.
که خار جفت گل است و خمار جفت نبیذ .
سنایی .
گل در دامن خاراست و زر در کیسه خارا .
سلمان ساوجی .
از صد گل یک گلش نشکفته یا گلی از هزار گلش نشکفته .
اگر گل به دست داری مبوی ؛ شتاب کن . عجله کن .
از گل بویی از خرس مویی .
از گل خار بهره داشتن .
از گل نازکتر به کسی نگفتن .
از گل کسی برخوردن ؛ از شفاعت کسی فایده بردن و از دولت کسی بهره مند گردیدن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مؤید الفضلاء).
از گل ها چه گل ؛ یعنی از کدام اصل و خاندان . (آنندراج ).
از یک گل بهار نمیشود .
پهلوی هر گل نهاده خاری است .
گل از خار است و ابراهیم از آزر .
سعدی .
گل از خار برآمدن .
گل با خار است و صاف با دردی .
سعدی .
گل باید پیش گل باشد و پیش گل برود .
گل بریزد به وقت سیرابی .
گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
گل به بوستان بردن .
گل بی خار جهان مردم صاحب نظرند .
گل بیخار نچیده ست کسی .
جامی .
گل بی عیب خداست .
گل راضی ، بلبل راضی ، باغبان رضانیست .
گل سرسبد.
گل شود زر ز تابش خورشید .
گل کاغذین بوی ندهد .
(از مجمومه ٔ امثال چ هند).
گل کاغذین را به شبنم چه کار .
گل گفتن و گل شنفتن .
گل مپندار که بی زحمت خاری باشد .
اوحدی .
هر جا گل است خار است .
هر جا گلی است خاردر پهلوی اوست . (جامع التمثیل ).
رجوع به امثال و حکم دهخدا شود.
از صفات گل :
بیرنگ . بلبل شکار. بیخار. پیش رس . تازه . تازه رس . تردامن . خودرای . خوشرنگ . دست خورده . سحرخیز. سیراب . شبنم فروش . شبنم فریب . شوخ چشم . نیم رنگ . هرزه درای . (آنندراج ).
و از تشبیهات :
اطلس گل :
یارب آن شعر سیاه تو چه خوش بافته ست
کش حریر سمن و اطلس گل آستر است .
خواجه سلمان (از آنندراج ).
پیاله ٔ گل :
صبا شراب صفا ریخت در پیاله ٔ گل
به یک پیاله ٔ مل گشت روی گلناری .
خواجه سلمان (از آنندراج ).
پیکان گل :
پیش پیکان گل و خنجر بید از پی آن
تا نسازند نگین ونسگالند جدل .
انوری (از آنندراج ).
پیمانه ٔ گل :
صحبت نیکان بود اکسیر ناقص طینتان
میشود یاقوت در پیمانه ٔ گل ژاله ها.
صائب (از آنندراج ).
جام گل :
شب در خمار باده ٔ وصل تو بود مهر
در جام گل کشید ز شبنم شراب صبح .
نعمت خان عالی (از آنندراج ).
سبوی گل :
آبی نزد بر آتش بلبل در این بهار
خالی است از گلاب مروت سبوی گل .
صائب (از آنندراج ).
سفره ٔ گل :
سعی کن کزسفره ٔ گل هم به برگی میرسی
کز چمن زد بلبل سرمست گلبانگ صلا.
خواجه سلمان (از آنندراج ).
شیشه ٔ گل :
از صاف رنگ و بوی تو دُردی که مانده بود
در شیشه ٔ گل و قدح لاله ریختند.
نعمت خان عالی (از آنندراج ).
صفحه ٔ گل :
صفحه ٔ گل در چمن گویا نقاب یار بود
میگذارد دست رد بر سینه ام از بوی خود.
ملا قاسم مشهدی (از آنندراج ).
عروس گل :
درون حجره زنگار هر سپیده دمی
عروس گل شود از بانگ بلبلان بیدار.
جلال الدین عضدی (از آنندراج ).
کاسه ٔ گل :
شراب سرخ و زرد آمیز درهم بهر یکرنگی
دورنگی را همه در کاسه ٔ گلهای رعنا کن .
خواجه آصفی (از آنندراج ).
گنبد گل :
نهاد گنبد گل بین که از زمرد و لعل
نهاده اند و در او میکنند گلکاری .
خواجه سلمان (از آنندراج ).
گوش گل :
در گلستانی که زاغان نغمه پردازی کنند
گوش گل را گوشواره بهتر از سیماب نیست .
صائب (از آنندراج ).
مخمل گل :
از بلبل خاموش دل باغ گرفته ست
او را چه کند مخمل گل دیرتر آید.
عرفی (از آنندراج ).
مصحف گل :
کند تا صبح محشر شاد روح پاک بلبل را
کسی یکبار اگر بخشد ثواب مصحف گل را.
سراج المحققین (از آنندراج ).
مهتاب گل :
مهتاب گل از هم بشکافد قصب شاخ
وز لمعه ٔ او سیب قمر لعل تر آید.
عرفی (از آنندراج ).
ترکیب ها:
– گلاب . گلاویز. گل افشان . گل افشانی . گل اندام . گل انگبین . گل باران . گل باره . گل باقلی . گلبانگ . گل بته .گل بدن . گل برگ . گل بوی . گل بهی . گل پایگان . گل پر. گل تپه . گل چهر. گل چهره . گلچین . گلچینی . گل خانه . گل خنده . گل خیر. گل دار. گلدان . گل در چمن . گل دسته . گل دوزی . گل رخ . گل رنگ . گل ریز. گل ریزان . گلزار. گل زرد. گل زریون . گلستان . گل طاوسی . گلغونه . گل فام . گل فروش . گل فروشی . گل قند. گل گنده . گل گون . گل گونه . گل گیر. گلنار. گل ناز. گله . گلی . رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
اقسام گل :
گل آسمان . گل آفتاب گردان . گل اربه . گل ارغوان . گل اشرفی . گل اطلسی . گل اورنگ . گل بافرمان . گل بنفشه . گل بی فرمان . گل پارسی . گل پیاده . گل تر. گل جرت . گل جعفری . گل حجر. گل حنا. گل خروسی . گل خطمی . گل خیار. گل خیرا.گل خیرو یا خیری . گل دورنگ . گل رعنا. گل زبان در قفاء. گل زرد. گل زنبق . گل سرخ . گل ساعت . گل سنبل . گل سوری . گل سوسن . گل شاه پسند. گل شب بو. گل صدبرگ . گل عباسی . گل عجایب . گل فرنگ . گل قحبه . گل کاجیله . گل کاچیره . گل کاغاله . گل کافشه . گل کوزه (گلی که در کوزه گذارند). گل گاوزبان . گل گلایل . گل گیتی . گل لادن . گل لاله . گل لاله عباسی . گل مخمل . گل مریم . گل مشکین . گل مکرز. گل میخک . گل میموزا. گل میمون . گل نرگس . گل نسترن . گل نسرین . گل نیلوفر. گل یاس . گل یاسمن . گل یوسف . رجوع به هر یک از این مدخل ها شود.
|| مجازاًرنگ رخسار. طراوات چهره . شادابی :
مرا سال بر پنجه ویک رسید
چو کافور شد مشک و گل ناپدید.
فردوسی .
|| بطریق کنایه افاده ٔ معنی دولت هم میکند، چنانکه گویند: از گل تو اینها را میشنوم ؛ یعنی به دولت تو. (برهان ) (آنندراج ). || نتیجه . (غیاث ). نتیجه و فایده . (آنندراج ) :
صد گل تازه شکفته است ز گلزار رخش
گل گل افتاده برو از می نابش نگرید.
وحشی (از آنندراج ).
گله ٔ نیامدنها گل وعده هاست ورنه
به همین خوش است عرفی که تو نامه میفرستی .
عرفی (از آنندراج ).
صد دشنه خورد عقل که خاری کشد از پای
اینها گل آن است که بیگانه ٔ عشق است .
عرفی (از آنندراج ).
|| داغ بمجاز شهرت گرفته . (آنندراج ).
|| رنگ سرخ . (برهان ) (آنندراج ). || اخگر آتش . (برهان ) (غیاث ). || بهتر و خوب . (غیاث ) (آنندراج ). || فضول سوخته ٔ فتیله ٔ شمع. سیاهی وسوخته که بر فتیله گرد آید و مانع خوب روشنایی دادن آن شود: گل فتیله را با مقراض گرفت . || نخبه . برگزیده از هر چیزی : گل نخودچی ؛ گل پسرهایم فلان است . || راه گل ، نام نوائی است در موسیقی :
قمریان راه گل و نوش لبینا راندند
صُلصُلان باغ سیاووشان با سروسِتاه .
(منوچهری ).
|| گله . نقطه . لکه : گفته امشب شیخ در این گل زمین بسر کرده که مطلقاً برف به آنجا نرسیده بود بسر. (مزارات کرمان ص 19).
جستوجوی گل در واژهنامههای دیگر
نگارش معنی دیگر برای گل
+++++
این سایت در دست ساخت و تکمیل و تعمیر است